✨
گوشِ شیطان کر،بلایِ جانسوزم ...
نسیمِ اردی بهشت به گوش جانم،واژه هایی رسانده...(!)
صِحتش را باید، از تعبیرِ فال چشمانت بپُرسم ...!
میگفت :
میخواهی،
فعلِ رفتن را از تمام خواب های پریشانم حذف کنی..
میگفت:
تو هم خسته شده ای،از قایم باشک هایِ یک من به اضافه ی یک دنیا هیـچ ...
میگفت :
تمامِ آلاله ها را به آتش کشیده ای تا دیگر،رفتنَت را راهنما نباشند...
میگفت :
از تمامِ سیاهیها فراری شده ای،حتی از آن
شبِ چشمانِ اوی زندگی ات ...!
میگفت:
بافتن را گذاشته ای کنار ...
حالا چه بافتن قصه یِ دروغین لیلیای چون من باشد و مجنونی چون تو...
چه بافتن شبِ گیسوانِ پرپیچ و خم "او"
در "بامدادی خُمار"
و چه آسمان ریسمان بافتن باشد برایِ یک رفتن موجّه !
من که تمام گفته هایش را روی بالِ کفشدوزکها نوشتم،
چشمانم را کنارِ قاصدک عریان از خیال،بستم و آرزو کردم تمامِ شنیده هایم،بر دفتر تقدیر،شاه بیتی باشد پر از تعبیر و رقـــم خوردن ...
حالا
این گوی
و این میدان
و تو و گمانه زنیهایِ
نسیم ِاردیبهشت !
#نسیم_نوایی