خاطره ی اولین مدیتیشن جمعی
من از اون دسته افرادی بودم که وقتی فایلهای صوتی آلفا رو گوش می دادم خوابم می برد و هیچوقت نمی تونستم فایل رو تا آخر گوش بدم، دیگه کاملا با این موضوع شرطی شده بودم و هر وقت می خواستم بخوابم فایل آلفا گوش می دادم، این جریان رو برای دوستام مرضیه، مژگان و فرشته تعریف کردم، هر کدوم یه راهکاری می دادن، مژگان گفت اتفاقا حاجی هم همین طوره( حاجی همسر مژگان بود)
تور پرکتیشنری شوشتر بودیم،روز اول آموزش و تکنیک و تمرین ، شب هم دورهمی و صرف چای و قارچ و سیب زمینی و سوسیس ذغالی.
خیلی خوش گذشت.زغال روشن کرده بودیم و تا دیروقت بیدار بودیم.
قرار گذاشتیم که صبح زود بیدار بشیم و قبل از صبحانه یوگا و مدیتیشن کار کنیم، نوید مربی یوگا بود،آهنگ رو گذاشت و تمرینات شروع شد؛ فوق العاده بود. بعدش هم مدیتیشن انجام داد، کم کم داشتم گیج خواب می شدم که از تکونهای مرضیه دوستم به خودم اومدم، فکر کردم خدای نکرده تشنج کرده یا مشکلی پیش اومده، فوری چشمام رو باز کردم و با نگرانی نگاهش کردم دیدم از خنده قرنز شده و به زور جلوی خنده ش رو گرفته، چشمام رو بستم، صدای خروپف حاجی رو شنیدم، فرشته مژگان هم از خنده تکون می خوردن و سعی می کردن صداشون در نیاد، خنده به همه مون سرایت کرد و اون خاطره هم موندگار شد.
حالا سر جلساتم هر وقت مدیتیشن انجام میدم و یه نفر خوابش می بره یاد اون روزا می افتم.
برای همه تون خنده هایی از ته دل مثل اون روز آرزومندم.