ویرگول
ورودثبت نام
Navidoo Jahanshahi
Navidoo Jahanshahi
خواندن ۱۲ دقیقه·۸ ماه پیش

About Shahnameh 4 + StepN

Strava to Virgool

در قسمت قبلی درباره تاریخچه‌ی تصحیح‌های شاه‌نامه صحبت کردیم تا رسیدیم به تصحیح خالقی مطلق. الآن می‌خوایم درباره‌ی این بگیم که چرا تصحیح ایشون بهتره. پس راجع‌به مفاهیم و پیچیدگی‌ها حرف می‌زنیم که برای خود من شخصاً سوال بود و وقتی فهمیدم برام جالب شد. آخه توی همین داستان‌نویسی که اینجا دارم هم همون اشتباهات رو کرده بودم انگاری، برای راحت‌تر خوندن مخاطب!

پس اول راجع‌به مفاهیم و پیچیدگی‌ها، بعد درباره‌ی روش یا متدولوژی خالقی و در پایان چندتا مثال از ابیات الحاقی می‌گیم. همینجا هم بگم، هرجا خسته شدین می‌تونید با خیال راحت خوندن رو متوقف کنید! یا نهایت‌ش یه خط از اول پاراگراف‌ها یا یه خط از آخر پاراگراف‌ها بخونید. یا اگه چشم‌تون علامت تعجب توی پاراگراف‌ها رو پیدا کرد فقط همون جمله رو بخونید. آخه خیلی طولانیه، حقیقت‌ش خودم آسفالت شدم! آره خلاصه راحت باشید. حال کنید!

اولین مفهوم، خویشاوندی دست‌نویس‌هاست. یعنی آیا از روی هم نوشته شدن، یا از روی یه نسخه‌ی مادر یکسان نوشته شدن. اگه یکی از روی اون یکی باشه خب مشخصاً دومی دیگه ارزش چندانی نداره، آخه ایرادهای اولی توی دومی هم هست. البته گاهی وقتا هم پیش میاد که یه نسخه مثلاً نصف‌ش رو از روی یه نسخه نوشتن و بعد اون نسخه کم شده یا خراب شده یا هرچی، بقیه‌ش رو از روی یه نسخه دیگه نوشتن. مصیبت در حد چند هزار بیت یعنی همین!

آقای خالقی از بین اون ۴۶ تا نسخه با پیدا کردن همین خویشاوندی‌شون رسید به ۱۵ تا نسخه. الآن مثلاً توی این پونزده‌تا هم فهمید که بین سه‌تاشون خویشاوندی نزدیک هست. نسخه سن‌پترزبورگ (لنین‌گراد) ۷۳۳ ، قاهره ۷۹۶ و برلین ۸۹۴ . از اونطرف نسخه‌ی لندن ۷۶۵ و قاهره ۷۴۱ اوایل کتاب خیلی نزدیکن، ولی وسطاش نسخه‌ی قاهره دیگه شبیه لندن نیست و بیشتر شبیه نسخه‌ی فلورانسه. حالا چرا مهم میشه؟ واسه اعتبار سنجی‌ش.

مثلاً نسخه لیدن یا لایدن (هلند) ۸۴۱ و آکسفورد ۸۵۲ اینا احتمالاً نسخه مادرشون یکی باشه. اینا از وسطای داستان سیاوش به بعد ایرادهای هردوتاشون یهو میزنه بالا. یعنی اینکه نسخه‌ی مادر احتمالاً ریده!!! پس باید ارزش گذاری بشه، چجوری؟ یکی با توجه به معیارهای فیزیکی، مثلاً نوع کاغذ و مرکب خوشنویسی و نوع خوشنویسی‌ش. اینجوری باید تشخیص بدن که برای کدوم دوره است. معمولاً اول یا آخر کتاب می‌نویسن در چه سالی برای کدوم شاه نوشته شده. ولی اگه همون صفحه پاره شده باشه چی؟ اگه جعلی باشه چی؟ به کمک همین مشخصات فیزیکی تشخیص میدن.

ولی نشونه‌های محتوایی پیچیده تره. باید کل‌ش رو بخونی و دونه دونه ابیات رو مقایسه کنی و فساد در متن رو تشخیص بدی! واقعاً فساده اسم‌ش!!! دو نوع هم هست اینجا. یک فساد عرضی و دو طولی. یعنی چی؟ ببینید، فساد عرضی یعنی توی یه بیت یهو یه کلمه غلط باشه. فساد طولی هم یعنی یه بیت یا چند بیت کامل اضافه و کم شده باشه.

حالا هرکدوم‌شون دلیل متفاوتی داره. فساد عرضی از کم سوادی یا خود دانشمند پنداری نویسنده‌ش ناشی میشه. یعنی یا نمیتونسته کلمه رو بخونه و اشتباه می‌نوشته یا فک می‌کرده کلمه غلطه، احتمالاً کاتب قبلی اشتباه نوشته بذار من تصحیح‌ش کنم!!!

فساد طولی وقتی پیش میاد که کاتب یه داستانی رو شنیده و میخواد بچپونه توی شاه‌نامه، چرا چون فکر می‌کنه قشنگه!!! یا مثلاً یه بیت قشنگی میاد توی ذهن‌ش، اونو در حاشیه می‌نویسه. بعد کاتب بعدی مثلاً بعد از صد سال میاد از روش بنویسه فکر می‌کنه کاتب قبلی این بیت (یا بیت‌ها) رو جا انداخته و نوشته‌ توی حاشیه، پس وارد متن جدید می‌کنه.

و این دوتا فساد ربطی به هم ندارن و جدا بررسی میشن. خود آقای خالقی یه تخمینی زده، طبق تحقیقات‌ش میگه سه تا نسخه داریم که فساد عرضی خیلی ندارن، فلورانس ۶۱۴ ، لندن ۶۷۵ و استانبول ۷۳۱ . اما همین فلورانس و همین لندن از نظر فساد طولی افتضاح‌ن. و برعکس، قاهره ۷۴۱ از نظر فساد عرضی ریده، ولی فساد طولی کم داره.

حالا همین فساد طولی هم دو نوعه، یه حالت‌ش ابیاتی کم و زیاد شدن، یه حالتی داستان کامل به شکل تاپاله اضافه شده!!! که البته روایت الحاقی کم داریم، ولی همونا تأثیرشون می‌تونه خیلی روند شاهنامه رو عوض کنه. مثلاً قبل از نبرد مازندران، بعد از تولد رستم، یه داستان الحاقی هست که اسم‌ش اینه، رستم و پیل سفید! رستم می‌ره توش یه فیل سفید رو می‌کشه. این داستان از بیخ من درآوردیه. از این داستان‌های الحاقی یکی دوتا راه پیدا می‌کنه به تصحیح مسکو و دوستان متوجه‌شون نمی‌شن. مثلاً داستان پادشاهی گرشاسب توی اون نسخه میاد بعد از پادشاهی زوطهماست و قبل از پادشاهی کی‌قباد. که این پادشاهی الحاقیه و در نسخه اصلی وجود نداشته.
10
توی اون حالت‌ش که یک یا چند بیت اضافه شده و معمولا ضربه اساسی به کل داستان نمی‌زنه و فقط کیفیت‌ش رو میاره پایین. توی نسخه‌ی فلورانس روایت الحاقی کمه، ولی توی نسخه لندن روایت الحاقی بیشتره و در نتیجه توی تصحیح مسکو روایت الحاقی داریم. حالا بریم ببینیم این فسادها رو چجوری تصحیح می‌کنن.

برای تصحیح فساد عرضی و طولی روش اول روش اقدمِ نُسَخ، یعنی رجوع کردن به قدیمی‌ترین نسخه‌ست. مگر اینکه توی قدیمی‌ترین نسخه مشکل خیلی ضایع باشه. مثلاً وزن‌ش نخوره. اینجا میرن به نسخه‌های دیگه رجوع می‌کنن. این روش، روش اصلی تصحیح تمامی شاه‌نامه‌ها بوده، غیر از تصحیح خالقی مطلق. حالا ببینیم ایراد این روش چی بوده که خالقی انجام‌ش نداده.

ایراد اول اینه که اینجا قدیمی‌ترین نسخه خیلی با شاه‌نامه اصلی تفاوت زمانی داره، دویست سال خیلی اشتباهات رو واردش کرده. ایراد بعدی اینه که شما هیچ ذهنیتی راجع‌به اجزای متفاوت کتاب نداری. شما وقتی می‌دونی یه نسخه‌ای ممکنه نصف‌ش خوب باشه نصف‌ش پر ایراد، می‌فهمی خب اینجا هم شاید قدیمی‌ترین نسخه همینطوری باشه و بدون مقایسه نمی‌شه فهمید.

ایراد سوم، شما تصور کن اومدی طبق قدیمی‌ترین نسخه تصحیح کردی و چاپ کردی و یهو ده سال بعدش زارتی یه نسخه قدیمی‌تر پیدا شد یعنی که کل تصحیح‌ت بدرد نخور میشه و تصحیح بعدی باید از صفر انجام بشه. که دقیقاً همین اتفاق واسه چاپ مسکو میوفته. ۱۹۷۱ چاپ مسکو رو بر اساس نسخه‌ی لندن میدن بیرون و ۱۹۷۶ نسخه‌ی فلورانس کشف میشه! ای پیشونی!

حالا روش خالقی برای تصحیح چی‌بوده؟ روشیه که ابداع خودش نیست. از قرن هیجده مثلاً واسه تصحیح انجیل استفاده می‌شده. یه اسم لاتین داره که خود امیر خادم میگه نمی‌تونه تلفظ‌ش کنه، من دیگه هیچی!!! من همین اسم رفیقای خودم رو درست بگم خیلی کار کردم!!! ولی بذارین تلاشم رو بکنم. لکتیو ددیکلیور! نخندین!!! فارسی‌ش هم حدوداً میشه نویس‌ش دشوار. اساس‌ش هم درک عادات نسخه نویسان هست‌ش. یعنی حدس بزنی موقع نوشتن ممکنه چه فکرایی بکنن، چه مسیری‌ طی کنن که منجر به اشتباهاتی بشه.

معمولاً تغییر نوشته به دلیل اینه که کاتب میرسه به یه کلمه، یا عبارت، یا بیت و احساس می‌کنه بهتره واسه مخاطب ساده‌تر، روون‌تر و قابل فهم ترش بکنه. مثلاً خودم من همون دو سه تا بیتی که توی همین تعریف کردن‌های روزانه‌م می‌نوشتم.
بدبر اندر آورد...
تغییر می‌دادم به
به ابر اندر آورد...
تا به خیال خودم راحت‌تر بشه خوندن‌ش! من که تصحیح نمی‌کنم، دارم کِله‌پرکی می‌نویسم میرم ببین داستان‌ش چیه!!! ولی اون آقای تصحیح کننده دیگه واقعا زشته بخواد همچین حرکتی بزنه! ولی واقعاً زده و اشتباهات زیاد و زیادتر شده.

مثلاً بوده فرامشت، تغییرش داده به فراموش. پس بدانید و آگاه باشید که دست بردن نویسنده توی متن اصلی همیشه در جهت آسون‌تر کردن نوشته بوده، نه سخت‌تر کردن‌ش. مثلاً اگه توی دوتا نسخه تفاوت دیدیم، اونی درسته که سخت‌تره. کلماتی مثل زاول به زابل، دشخوار به دشوار تغییر پیدا کردن. مثال بیتی هم بزنیم‌

در داستان فریدون، که می‌خواست واسه پسراش خواستگاری کنه :
کنون این دوگونه گرامی گهر ، بباید برآمیخت یک با دگر ،،
(نسخه لندن)
کنون این دوگونه گرامی گهر ، بباید برآمیخت با یک دگر ،،
(نسخه فلورانس و نسخه قاهره)
که اولی شکل صحیح‌شه.
یا در داستان جنگ کی‌خسرو که هنوز بهش نرسیدیم :
گرفتند پوزش که ما بنده‌ایم ، هم از مهربانی سرآینده‌ایم ،،
(نسخ فلورانس، لندن، قاهره)
به پوزش بگفتند ما بنده‌ایم ، هم از مهربانی سرآینده‌ایم ،،
که باز اولی شکل صحیح‌شه.

حالا توی مثال‌های بالا معناشون یکی بود. اگه کلا یه چیز دیگه باشه چی؟ اینجا تخصصی‌تره، باید باتوجه به کلیت ماجرا تشخیص بدن، دیگه ربطی به سختی و آسونی نداره.
کنون ای خردمند ارج خرد ، بدین جایگه گفتن اندر خورد ،،
(نسخ آکسفورد و قاهره)
کنون ای خردمند مرد خرد ، بدین جایگه گفتن اندر خورد ،،
(نسخه فلورانس)
که مشخصه مرد خرد رو که نمی‌گن، ارج (یعنی ارزش) خرد رو میگن.

یا این بیت معروف شاه‌نامه که همه شنیدیم‌ش و اصلاً حفظ‌شیم، توی ماجرای التماس کردن ایرج به برادراش، سلم و تور.
مکُش مورکی را که روزی کش است ، که او نیز جان دارد و جان خش است ،،
(نسخه فلورانس)
توی نسخه‌ی لندن که اصلاً نیست. جا افتاده.
ولی توی همه‌ی نسخه‌های بعد از سعدی، اومده:
میازار موری که دانه کش است ، که جان دارد و جان شیرین خوش است ،،
این‌جا احتمالاً همه از روی سعدی تقلید کردن، ولی واسه تصحیح به معنی نگاه می‌کنن. توی داستان ایرج مسئله اذیت کردن نبود، اونا می‌خواستن بکشن‌ش. پس اولیه درسته.
20
یه زمانی هم هست که نه فرقی در معنی هست‌ش نه در سختی و آسونی. تنها اون موقع باید رفت سراغ نسخه قدیمی‌تر. مثلاً توی داستان مازندران یه بیتی هست اینطوری:
اگر شایدی بردنِ بد به سر ، به مردی و گنج و به نام و هنر ،،
(نسخ فلورانس، لندن و قاهره)
اگر شایدی بردنِ بد به سر ، به مردی و نام و به گنج و هنر ،،
(نسخ استانبول، سن‌پترزبورگ، آکسفورد و برلین)
اینجا فقط دوتا کلمه جلو و عقب شدن، پس میریم سراغ نسخه‌ی فلورانس که قدیمی‌تره. حالا بریم سراغ فساد طولی.

بهترین راه برای پیدا کردن فساد طولی شناختن دایره‌ی واژگانه. مثلاً شما دوهزار بیت از فردوسی که بخونی کلمات مورد علاقه‌ش رو متوجه میشی. مثلاً ما می‌دونیم که فردوسی خواسته از واژه‌های عربی استفاده نکنه، ولی چندتا واژه هست که اینا رو استفاده کرده و زیاد هم استفاده کرده. مثلاً کلمات عمود و سنان که هردو به معنی نیزه‌ست. یا میمنه و میسره که به معنی راست و چپ سپاه هستش. یا حصن به معنی قلعه. ولی ولی، یه کلمات عربی هم هست که فردوسی ازشون استفاده نمی‌کنه و معادل فارسی داره واسه‌شون. مثلاً همیشه به جای حکم می‌گه رای، پس اگه یه جایی حکم رو دیدیم سریع صدای آژیر توی کله‌مون بلند میشه که اینجا یا فساد عرضی داریم، کلمه اشتباهه، یا فساد طولی، بیت کلا اضافیه.

که داند چنین داستان را یقین ، بجز دادفرمای داد آفرین ،،
کلمه‌ی یقین آژیر می‌زنه، چک می‌کنیم می‌بینیم که فقط توی نسخه‌ی فلورانس اومده و دیگه هیچ‌جا نیست. پس این بیت الحاقیه.
یا توی‌ داستان اشکبوس رستم تیر میندازه به اشکبوس:
قضا گفت گیر و قدر گفت ده ، فلک گفت احسنت و مه گفت زه ،،
می‌دونیم که فردوسی از کلمات قضا و قدر استفاده نمی‌کنه، به جاشون میگه بخت، چرخ، اختر و... . پس باید بریم چک کنیم.
می‌بینیم که توی نسخه‌ی دست‌نویس استانبول و قاهره هست، توی فلورانس نیست، توی لندن هم توی حاشیه‌ست. هاااااا، اینجا می‌فهمیم که اونی که نسخه‌ی لندن رو می‌نوشته خودش از پیش خودش اضافه کرده و بقیه هم به اشتباه وارد متن کردن.

برعکس‌ش هم هست. توی داستان کاموس میگه:
همه یک به یک پیش تو بنده‌ایم ، ز تشویر خسرو سر افکنده‌ایم ،،
این بیت درسته که کلمه‌ی تشویر (یعنی سرزنش) رو داره که عربیه، اما توی همه‌ی دست‌نویس‌ها هست، پس الحاقی نیست.

حالا یه وقتی هم هست که مسئله عربی بودن کلمه نیست. یهو می‌بینی یه بیتی جاش توی متن خیلی بی‌ربط می‌زنه. مثلاً اول داستان رستم و سهراب که آقای فردوسی مشغول اسپویل داستان هست‌ش میگه:
اگر تندبادی برآید ز کنج ، به خاک افکند نارسیده تُرُنج ،،
نه روبه بماند نه درنده شیر ، نه بددل بماند نه مرد دلیل ،،
ستمگاره خوانیم‌ش ار دادگر ؟ هنرمند گوییم‌ش ار بی‌هنر ؟؟
بیت وسطی توی نسخ استانبول، لایدن، برلین و آکسفورد اومده و بشدت توی ذوق میزنه، هیچ ربطی هم به بیت بالایی و پایینی‌ش نداره. پس الحاقیه.

یا توی داستان سیاوش، اونجا که می‌خواستن آتیش‌ش بزنن:
نهادند بر دشت هیزم دو کوه ، جهانی نظاره شده هم گروه ،،
به جز پارسایی تو از زن مجوی ، زن بدکنش خواری آرد به روی ،،
گذرش بود چندانک جنگی چهار ، میانه برفتی به تنگی سوار ،،
باز می‌بینیم که بیت وسط که فقط توی نسخه‌ی آکسفورد اومده بی‌ربطه و انگاری نویسنده‌ش می‌خواسته اعتقادات ضدزن‌ش رو بچپونه توی متن!

حالا یه مثال از وقتی که ممکنه توی روند داستان خیلی تغییر ایجاد بشه. مثلاً کجا؟ بعد از مرگ سیاوش:
بیامد کسی و به خاک‌ش نهفت ، تن شاه در خاک تیره بخفت ،،
این فقط توی نسخ آکسفورد و لایدن اومده، و دقیقا برخلاف تمام اتفاقاته. سیاوش وقتی زنده بود پیش‌بینی کرده بود که تنها و بی‌کس می‌کشن‌ش. بعدها هم همه مثل رستم می‌گفتن که طفلی سیاوش در غربت و تنهایی مرد و حتی هیشکی نبود که بره دفن‌ش کنه و جسدش همون‌جوری ولو مونده بود.

بعله، دیدیم که خالقی چجوری‌ تصحیح کرده، جزییات‌ش، پیچیدگی‌هاش، و اینکه بعدش اگه نسخه‌ی قدیمی‌تری کشف بشه راحت می‌تونه از قبلیه استفاده کنه و جاهای لازم رو تصحیح کنه. که دقیقاً همینجوری هم میشه! چند سال بعد از انتشار یه نسخه کشف میشه در کتاب‌خونه‌ی سن‌ژوزف در بیروت. که سال‌ش رو هنوز درست پیدا نکردن. و خود خالقی رفت چک کرد و جاهایی‌ش رو تصحیح کرد و از طریق انتشارات سخن منتشرش کرد.

حالا اونطوری‌هم نیست که بی‌ایراد باشه. ولی ایرادش کمه. مثلاً هفتصد بیتی یه بیت هست که سرش دعواست. یادمونه که تصحیح‌های ژول‌مول و مکن، شیش بیتی یه بیت مشکل‌دار داشتن! حالا ببینیم که با ابیات الحاقی چه کنیم. نمیشه که بریزیم‌شون سطل آشغال!!! مثلاً یه بیت الحاقی هست که خیلی هم خوشگله، میگه:
ز سم ستوران در آن پهن دشت ، زمین شش شد و آسمان گشت هشت ،،
بعد یه موضوع دیگه هم هست. شما وقتی داری شاه‌نامه رو می‌خونی می‌رسی یه جایی‌ش که خیلی هیجان زده میشی، یا برات سوال میشه، یا هرچی، بعد نگاه می‌کنی می‌بینی اتفاقاً اینجا بیت الحاقی بوده، احساس می‌کنی که اون کاتب در چندصد سال پیش هم داشته می‌خونده و مثل تو اینجاش یه حس متفاوت داشته، یهو مو به تن‌ت راست میشه. یه احساس خوبی بهت دست میده. و خالقی در تصحیح اول، یعنی چاپ ایرانیکا شرح دگر نویسی‌ها رو توی پاورقی آورده شما این حس رو تجربه می‌کنی و همچنین آگاهی که اینا رو فردوسی نگفته. که اونم ارزشمنده. آره خلاصه. این بخش هم تموم شد. در قسمت بعد میریم سراغ ادامه‌ی داستان، که میشه نبرد پیران و گودرز، یا نبرد یازده رخ، یا نبرد دوازده رخ! اسم درست نمی‌ذارن روی داستان، آدم رو حیرون می‌کنن!


قسمت بعدی اینجاست

قسمت قبلی اینجاست

قسمت اول هم اینجاست

داستاناعتبار سنجیصفحه جعلیفساد طولیفساد عرضی
Student at Raviphotos
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید