اولین چیزی که هست، اینه که مادر و پدر حسب جایگاهی که دارن، قبل از به دنیا اومدن بچه، میتونن در موردش تصورات و ایده آل هایی داشته باشن که خود آگاه یا ناخودآگاه رفتارشونو در قبال بچه مدیریت میکنه. انتظارات و تصوراتی که عموما و اصولن درست و منطقی هم نیست. ولی چون وجود داره والدین تمایل دارن که محقق بشه.
در حالی که بچه در حداقل سه سال اول زندگیش کاملن وابسته و بدون درک کامل از هویت خودش به صورت یک انسان مجزا از والدین، خصوصن مادرشه، ینی که تا سه سالگی بچه اصلن خودشو وجود و ماهیتی مستقل از مادر نمیبینه.
از حدود دو و نیم سالگی که کم کم راه رفتن و حرف زدن کامل میشه و مرحله زبان اوتیستیک تو بچه به پایان میرسه و میتونه با کلمات و جمله های درست و بدون جیغ زدن و گریه رابطه برقرار کنه، تازه "من" بودن برای بچه شکل میگیره، و اینجا همون نقطه طوفانی شدن روابط مادر و بچه اس. این استقلال و تمایل بچه به زندگی کردن در قالب یک انسان با هویت مشخص و جدا، چیزیه که خیلی تنش ایجاد میکنه.
بچه میتونه دیگه از غذا خوردن امتناع کنه، چون وابسته به شیر مادر نیست، میتونه با دسشویی رفت یا نرفتن حسابی کنترل والدینشو به دست بگیره، با کنجکاوی های بی پایان که گاهی خیلی هم خطرناکن، مادر و پدرشو عصبانی کنه. و همزمان تک تک این رفتارهای بچه و عکس العمل های والدین داره جهان بینی بچه رو شکل میده.
مادر و پدری که از این فرآیند ناآگاهن، باعث میشن یک جهان بینی ناقص، اشتباه یا بد برای بچه ایجاد بشه. بچه ترسو. بچه محتاط. بچه وابسته. بچه گسسته. بچه لجباز. بچه مهرطلب. بچه خشن. اینا همه اتفاقاییه که تو همین زمان رخ میده. وقتی که ما خیلی سرگرم محافظت و بزرگ کردن و زنده نگه داشتن بچه هاییم و فکر نمیکنیم چقدر از رفتارامون میتونه غلط و آسیب زننده باشه.
چون مادرها یک غریزه ای دارن برای زنده نگه داشتن بچه ها. واقعن فقط برای زنده نگه داشتن. چون بچه خیلی کوچیک و آسیب پذیره و انسان در دوران بدویت با خطرات زیادی برای بقا مواجه بوده، برای همین مادرها هنوز توی وجودشون یک غریزه و تمایل ناخودآگاهی دارن که فقط به زنده نگه داشتن بچه ختم میشه. در طی سالهای طولانی تکامل بشر، این تمایل هی اصلاح شده، از مطلقن غریزی بودن فاصله گرفته، هی ما یاد گرفتیم که باید بچه ها رو خوب تربیت کنیم، خوب بزرگ کنیم، مواظب باشیم، ولی لحظه های زیادی در هر روز از زندگی مادرها و بچه ها وجود داره که مغز و اطلاعات کتابا جایی ندارن، فقط غریزه اس که میگه نذار بره، نذار بخوره، نذار بریزه، نذار ، نذار، نذار، چون خطرناکه، چون ترس از آسیب جسمی و اختلال در بقاست که تصمیم میگیره و دستور میده.