ویرگول
ورودثبت نام
ghost
ghost
خواندن ۳ دقیقه·۴ ماه پیش

پرنده ی که ترس از ارتفاع داره.


متنفرم از این جمله ک میگن ضربه روحی از تو آدم قوی‌تری میسازه، نه اصلا اینطور نیست کاملا برعکسه همونقدر مسخره‌اس که بگن هر چقدر چشمت آسیب ببینه قوی‌تر میشه، ضربه روحی مثل شکست تو کار و درس نیست که با تلاش و سختی بشه قوی‌‌تر شد، تروما و ضربه روحی باعث میشه بی‌اعتماد شی، افسرده شی، کابوس ببینی، اضطراب دائم رو تجربه کنی، پس قطعا قوی‌ترت قرار نیست کنه، ولی در مقابل میتونه باعث شه که پخته‌تر شی، محتاط‌تر شی، در نتیجه عاقل و بالغ‌تر شی، چون دیگه اینقدر قوی نیستی که تحمل تکرار تلخی‌ها رو داشته باشی، بالغ‌تر شدن رو با قوی‌تر شدن اشتباه نگیریم..





عزیزم سلام . . .

نوشتن این متن آن هم برای تویی که اکنون کنارم دراز کشیده ی و با آن چشم های پدر درارت زل زده ی به انگشتانم کار اسانی نیست ولی رابطه ی ما دو طرفه هست و نمیشود فقط تو فاعل باشی، من نیز باید قدمی به سمتت بردارم .


همانطور که خودت میدانی مدت‌ها بود که دلم می‌خواست بمیرم؛ نه که بخواهم شلوغش کنم تا ترحم جماعتی را برای خودم بخرم، نه. تمام راه‌هایش را یادگرفته بودم و با انواع روش‌های خودکشی نیز آشنایی کافی پیدا کرده بودم. اما هر بار که به سراغشان می‌رفتم برایم مشکل و دردسری تازه‌ای پیش می‌آمد و برنامه‌ام ناتمام می‌ماند. سر آخر از تصمیمم منصرف شدم. بعدتر که با خودم بیشتر فکر کردم متوجه شدم که همه‌‌ی این ناکامی‌ها در خاتمه دادن به رویاهایم در این دنیا به این خاطر بود که هنوز میتوانستم رویا ببافم البته اگر میتوانستم تو را دنبال نخود سیاه بفرستم در گوشه کناری دنبال راه حلی میگشتم ولی امان از تو که سربزنگاه سروکله ت پیدا میشد و به وظیفه ت که کشتن ابر های بالای سرم بود عمل میکردی . . .




چند روزیست که بدعنق تر از همیشه هستی طوری که من را هم کلافه کرده ی، من که نفهمیدم از گرما متنفری یا سرما. اخر از هر دو مینالی و من هم پیرو تو هستم ، عزیز من هر جای دنیا که برویم همین است که هست همه جا عین اینجا ویران شده است پس بیا فارغ از دما زندگیمان را بکنیم تا بلکم تمام شود همه چیز.

گاهی اوقات با خودم فکر میکنم که غیب شویم مثلا بی خبر از همه به یک ویلا در ساحل دور افتاده ی برویم که هیچ سکنه ی ندارد و تا جایی که میتوانیم بخوابیم بعد من را بیدار کنی و پتوی ژله ی سفید رنگت را دورم بپیچی به بالکن ببریم و چای هل داری برایم بریزی و همانگونه که کتابی میخوانم از صدای پرندگان و امواج دریا لذت میبرم بدون هیچ دغدغه فکری چرت بزنم و خیالم راحت باشد که بلاخره کنار هم به ارامش رسیده ایم.

Depression
Depression



همه فکر میکنند که هر روز غیر اجتماعی تر میشوم البته که همینطور است من تمایلم به غار نشینی هر لحظه بیشتر میشود ولی خب انها نمیدانند که کنار تو هستم ما با هم لحظات خوشی را رقم میزنیم اصلا این چاردیواری خانه ی بخت منو توست ما با هم میرقصیم و میخوانیم و غذای خوشمزه میخوریم و چای داغ مینوشیم و فیلم هیجان انگیز میبینیم و همیشه در حال صرف فعل های لذت بخش هستیم. . .



می‌روم بخوابم، خُرد و خسته‌ام،
تمام بعدازظهر بی‌محابا گریستم،
تو را بیش‌تر در آغوش می‌گیرم، تو هم بیش از پیش دوستم بدار، چون غمگینم.
-از میان نامه‌‌های ژرژ ساند به گوستاو.





:)
:)





افسردگیناامیدیروحدریادلتنگی
« این آینده کدام بود که بهترین روزهای عمرم را حرام دیدارش کردم؟ »
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید