شهرزاد نورافکن
شهرزاد نورافکن
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

اهمالکاری با طعم فلسفه

هزار و یک راه می‌روم تا انجامش ندهم، مثلاً همین امروز که می‌خواستم انجامش بدهم، یکهو دلم چای خواست. سراغ کتری رفتم، آن را تا نصفه از آب تصفیه شده پر کردم. 
همین که گربه‌ام، هانا، من را در آشپزخانه دید،بی‌صدا مثل برق پرید روی گاز، جوری که اگر صدای زنگوله‌ی قرمزش رنگش نبود، احتمالاً برقش من را هم می‌گرفت.
همین که صدای جرقه‌ی فندک گاز آمد با همان سرعت برقی که بالا پریده بود، پایین پرید، آخر یکبار وقتی گاز را روشن کردم نوک سبیل‌هایش کِز خورد و فرفری شد. بغلش کردم، قربان صدقه‌اش رفتم. درست همینقدر که الان، غرق گربه‌ام شده‌ام و یادم رفت که چه می‌خواستم بنویسم، حواسم از کاری که میخواستم انجام بدهم حسابی پرت شد.

داشتم می‌گفتم، هزار و یک کار انجام می‌دهم تا آن یکی را انجام ندهم، شاید بپرسی چه کاری هست که انجام دادنش برایم مثل فیل هوا کردن است. جوابش «نوشتن» است. مدتی می‌شود که دچار انسداد نوشتن شده‌ام. نمی‌دانم چرا وقتی می‌خواهم بنویسم، انگار در دلم رخت می‌شویند چون فکر میکنم یک لشکر آدم دارند رقصیدن کلماتم را تماشا می‌کنند و ایراد می‌گیرند، البته من درونی غرغرو خودش به اندازه یک لشکر سد راه نوشتنم هست.‌ برای همین من یک گزینه‌ی دیگری دارم که از نیچه وام گرفته‌ام:«کسی که چرایی داشته باشد با هر چگونگی خواهد ساخت»، خیلی زود می پرسم:«چرا باید بنویسم؟»
اینجاست که پرسش جادویی نیچه مرا خوب متقاعد می‌کند و بی‌خیال نوشتن می‌شوم‌. درست مثل زمانهایی که نمیخواهم کاری را انجام بدهم.

و یادم می رود که می گوید:بشو آنچه هستی

شهرازدنورافکنکوچینگاهمالکاریرشد فردیفلسفه
کوچ مهاجرت و تسهیل‌گر مهاجرت به قبرس شمالی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید