همونطور که میدونید دوستان عزیزم، انگاری من تمام عمرم دنبال عشق گمشده خودم بودم. فکر نکنید شوخی میکنم. منظورم از گم شده این هست که واقعا این عشق فلک زده من واقعا گم شده بود. من تشنه عشق بودم ولی نه! هرکس که جلوی من سبز میشد چندان جالب نبود. اشتباه فکر نکنید. بعضی سیماهای خوبی داشتند و بعضی بی نهایت مهربون بودند ولی نخیر هیچ کدوم برای من نبودند. آخه مگه میشه صبا خانم؟ ۲۳ سالته و بالاخره وقتی دسپرتلی دنبال عشق هستی باید یک کدوم رو انتخاب کنی، مخصوصا اینکه پسران بدی نیستند به هیچ وجه!
به هر حال گاهی اوقات خودم رو هل دادم. هلهایی با بهانه این که عشق در من به وجود میاد و درست میشه اما خیر! نشد که نشد. این قلب وامونده من انگاری اصلا ذره ای احساس نداشت.
به هر حال وقتی سودای مهاجرت در من جدی و جدی تر شد دیگه بی خیال عشق شدم. بالاخره جوون هستی صبا جون، وقتی با درآمد خودت در سواحل اسپانیا میرقصی قطعا فکر عشق و عاشقی رو میتونی کنار بگذاری!
پلن عالی ای بود. خیلی عالی. درس ها رو به بهترین شکل ممکن پاس کردم و پایان نامه ام به نتایج عالی رسید. اصلا عشق میخواستم دیگه چیکار؟
خنده داره اما عشقی که این همه سال در جست و جوش بودم و با من قایم باشک بازی میکرد درست در موقعی که اصلا دلم نمیخواست ببینمش جلوی چشمم سبز شد. میبینمش و قلبم تاپ و تاپ میزنه. میبینمش و مسخره ترین شوخی های جهان رو میکنه و من به طرز مسخره ای میخندم. میبینمش و به نظرم دوست داشتنی و مهربونه. میبینمش و دوستام بهم میگن که این همونه و دوستان مشترکمون باور دارند که در کنار هم زیباییم.
نمیتونم به خودم دروغ بگم دوستش دارم. وقتی بهم میگه خیلی زیبایی لبخندی میزنم که از لبخند احمقانه ام خنده ام میگیره، انگار ۱۸ سالمه و دارم برای اولین بار میشنومش. بغلش که میکنم، پیاماش رو که رو گوشیم میبینم، هدیه های بی وقتش همهاش برام شبیه عشق ۱۵ سالگیه. شاید چون خودش خیلی خالصه.

میترسم. اون هم میترسه، خیلی ولی بهتر اجازه میده احساساتش بیرون بیان. نمیدونم چیکار کنم. عشق بی وقتی بود خیلی بی وقت. احتمالا ۴ ماه دیگه بیشتر ایران نباشه و من اگه خوش شانس باشم ۴-۵ ماه بعد از اون بهش ملحق بشم. نمیدونیم چیکار کنیم. واقعا باید چیکار کنم؟
یک آهنگی هم به تازگی شنیدم که انگار برای منه:
I am a creature of habits
And I move in circles around you
I will admit there's a pattern
One I created myself
None of my lovers dared leave me
I grew impatient and stale
Didn't look back once I'd left them
'Cause I always expected to fail
But this time it's different
The rules don't apply
But I need some distance to step out of line
So grant me this wish and meet me back here in a year
If we still exist, I can let go of my fear
Fear of normalcy
Fear of the solid walls of our future and let go of my past
I must be crazy to want this
'Cause you are the girl of my dreams
But I'm prone to ruin the good things
Cautious 'round balance it seems
But with you it's different
The rules don't apply
But I need some distance to step out of line
So grant me this wish and meet me back here in a year
If we still exist, I can let go of my fear
Fear of normalcy
Fear of the solid walls of our future and let go of my past
So grant me this wish and meet me back here in a year
If we still exist, I can let go of my fear
Fear of normalcy
Fear of the solid walls of our future and let go of my past
بع عر حال سودای مهاجرت