پادینا
پادینا
خواندن ۲ دقیقه·۵ سال پیش

کودکان در روزهای حساس کنونی


دورهم نشسته بودیم و همهمه گفت‌وگو‌ها بلند بود. سامینا کنار من نشسته بود و همزمان که با وسایل جلوی دستش بازی می‌کرد زیرلب با خودش حرف می‌زد.

با عشق زیادی که بهش دارم نگاهش می‌کردم و خیلی حواسم به حرف‌هایی که با خودش می‌زد نبود، تا اینکه اسمی به گوشم خورد که اول فکر کردم اشتباه شنیدم. کمی بهش نزدیک‌تر شدم تا بتونم حرف‌هاش رو بشنوم:

- پمپئو در دیداری با مِتانیاهو (نتانیاهو) بر لزوم ...

یکهو سرش رو بالا آورد و با خنده نگاهم کرد. ازش پرسیدم این آدم‌هایی که الان اسماشون رو گفتی، می‌شناسی؟ می‌شناخت!

چند دقیقه بعد از کنارم بلند شد و‌ من ر‌و که به اسباب‌بازی‌هاش خیره شده بودم با این فکر تنها گذاشت که چند کودک هشت، نه ساله، نخست وزیر کشور دیگه ای رو به اسم میشناسن؟

.

چند هفته بعد وقتی روبه‌روی درمانگرم نشستم اعتراف کردم که این اتفاق از ذهنم پاک نمی‌شه.

به روزهای کودکی من برگشتیم. به روزهایی که پر بود از خطر جنگ و اسم بوش و بن‌لادن و کاندولیزا رایس.

دقیقا به دورانی که نه اونقدر بچه بودم که متوجه اتفاقات نشم و نه اونقدر بزرگ که توان پردازش و هضم رویدادها رو داشته باشم.

همون دورانی که شب‌ها با کوچک‌ترین صدایی کلمات جنگ و بمب توی ذهنم می‌چرخید.

درمانگرم معتقده در‌ بحران‌های اجتماعی کودکان خواسته یا ناخواسته در معرض اخبار قرار می‌گیرن و مهم اینه که ما چطور در این دوران حواسمون بهشون باشه.

مثلا با بچه‌ها در این دوران حرف بزنیم و اجازه بدیم در مورد دیده‌ها و شنیده‌هاشون با ما صحبت کنن. سعی کنیم تحلیل‌های استرس‌‌‌زای خودمون رو که عمدتا برپایه‌ی احساسات لحظه‌ای استواره، پیش بچه‌ها بازگو نکنیم.

شاید بتونیم شرایط و اتفاقات رخ داده رو به زبون ساده براشون توضیح بدیم. شاید بتونیم براشون داستان‌هایی تعریف کنیم از آدم‌هایی که توی شرایط سخت رشد کردن و از ترس‌هاشون کم‌ کنیم. به نگرانی‌های بچه‌ها گوش بدیم و به نظر‌ من چه بهتر که از مشاور کمک بگیریم.

فقط‌ کاش فکر نکنیم که بچه‌ها متوجه اتفاقات پیرامونشون نیستن و استرس ما توی این دوران، بیشتر و موجه‌تر از بچه‌هاست. ما دقیقا توی همین لحظات در حال تربیت نسل بعدی جامعه‌ایم.

کودکسلامت رواناسترسشرایط بحرانی
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید