پناه سازگار
پناه سازگار
خواندن ۱ دقیقه·۳ سال پیش

دل ناشناس


خیال ما آزاد و دل در بند مهجوری، قریبیم به رفتن‌های مسکوت تَرَک خورده، همان‌ خو کرده در آغوش، همان فتح شکست‌آویز، همان رد غریب نامأنوس...خیال ما آزاد می‌رفت به هر جا مهر جولان داد؛ ولی دل که در بند است، کجا را امنیت خوانند؟

بدان نادان بخت برگشته، ناامن امین زاده در این مقتل، کثیراً رونوشت زاده...
بدان ای مجنون شده بر یار که یار بی‌وفا را بی‌تو صدها یار پیدا خواهد شد، بدان امروز نشد، فردا قرار بی‌ملاقاتی‌شدن تصویب خواهد شد، بدان سرما گرما نمی‌بخشد، همان‌طوری که دست پینه‌بسته امروز نان نمی‌بخشد.

بدان ساده دل گمراه بی‌آغوش، دلت را دل‌شناسی هم اگر بود، قاتلین در کمین بودند!

پ.ن: در حال گوش کردن به، به من بگو بی‌وفا (:



تنهاییشعرسپیدنانکتابستان
نویسنده و شاعر کاکتوس، پیج اینستاگرامی: (panahnevis) [من مسلمانم]
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید