سکوت دل انگیز صبح ، قطرات باران مانند دانه های مروارید از چشمان ابر فرو می ریخت ؛ سکوت دل انگیز صبح صدای شرشر باران و گهگاهی صدای جیک جیک گنجشکان مانند رویای خیال انگیز در ذهن های خسته بود.
رنگ سرخ رز ها و صدای دلنواز موسیقی باد همچون گویی شیشه ای بود که هسته ای از خوشبختی و سعادت داشت.
رنگ آفتاب و ندای دلپذیر عشق من را در دریای پر ازخیال های نورانی غرق می کرد و گرمای محبت خورشید قلب های یخی آدم ها می تابید و صحنه ای شور انگیز از یک حال غریب را به کامت می نشاند .
سکوت در اتاقی پر از قلب های شاد تقریباً توصیفی غیر ممکن بود ، چون شادی ،خوشبختی و خوشحالی هیچگاه در واژه ای به نام سکوت معنا نمی شد .
قلب های تپنده و نرمی صدای ساز ها موسیقی خیال انگیز از عشق و محبت بود .
شاید نتوان همه این اتفاقات خیال انگیز را در طلوع خورشید صبح خلاصه کرد ،اما چه حیف که ما همه این اتفاقات خیال انگیز را رها می کنیم و در رخت خواب هایمان خواب هفت پادشاه می بینیم . چه حیف واقعن چه حیف