در دوردستها، در روستایی کوچک، درختی بزرگ و کهن به نام "درخت سرنوشت" وجود داشت. این درخت به خاطر اندازهی بزرگ و شگفتانگیزش شناخته شده بود. اهالی روستا معتقد بودند که هر کس زیر سایهی این درخت نشسته و آرزویی کند، سرنوشتش به شکلی جادویی تغییر خواهد کرد. اما این درخت تنها به کسانی که با قلبی خالص و نیت نیک به او نزدیک میشدند، پاسخ میداد.
روزی روزگاری، پسرکی به نام سامان به درخت سرنوشت آمد. او پسری کنجکاو و آرزوهایی بزرگ داشت. سامان در دلش آرزو میکرد که روزی بتواند بزرگترین نقاش دنیا شود. او همیشه به رنگها و زیباییهای طبیعت علاقهمند بود و میخواست احساساتش را بر روی بوم به تصویر بکشد.
سامان با دلی پر از امید به درخت نزدیک شد و با صدای بلند گفت: «ای درخت سرنوشت، من آرزو دارم که بتوانم بزرگترین نقاش دنیا شوم!» سپس با تمام وجودش درخت را تماشا کرد و انتظار داشت که چیزی شگفتانگیز برایش رخ دهد.
درخت به آرامی برگهایش را تکان داد و صدای نرم و آرامی از دلش بیرون آمد: «پسرک، برای رسیدن به آرزویت، باید تلاش کنی و هر روز بر مهارتهایت بیفزایی. سرنوشت تو تنها به آرزوهای تو وابسته نیست، بلکه به عمل و تلاشت نیز بستگی دارد.»
سامان با شگفتی به درخت نگاه کرد و درک کرد که تنها آرزو کردن کافی نیست. او با عزم و ارادهی بیشتری به خانه برگشت و روزهایش را به تمرین و تلاش گذراند. هر روز ساعتها وقت صرف میکرد و از طبیعت الهام میگرفت.
سالها گذشت و سامان به یک نقاش مشهور تبدیل شد. آثارش در سرتاسر جهان شناخته شد و او در نمایشگاههای بزرگ شرکت کرد. اما او هرگز درخت سرنوشت را فراموش نکرد. هر سال به روستا بازمیگشت و زیر سایهی آن درخت مینشست و با قلبی شکرگزار از او تشکر میکرد.
روزی، در یکی از بازگشتهایش، سامان متوجه شد که درخت پیر شده و برگهایش دیگر به رنگ سبز نیستند. دلش برای درخت تنگ شد و به یاد همهی آرزوهایش و راهی که پیموده بود، گفت: «ای درخت سرنوشت، تو به من آموختی که آرزو بدون تلاش بیفایده است. سپاسگزارم که به من یاد دادی چگونه بر سرنوشت خودم تأثیر بگذارم.»
درخت با صدای ملایمی پاسخ داد: «پسرک، سرنوشت تو در دستان توست. هر آنچه میکنی، بر دیگران نیز تأثیر میگذارد. تو اکنون میتوانی به دیگران کمک کنی تا به آرزوهایشان برسند.»
از آن پس، سامان نه تنها به عنوان نقاشی بزرگ، بلکه به عنوان معلم و راهنمای جوانان روستا شناخته شد. او به دیگران یاد میداد که آرزوهایشان را دنبال کنند و درخت سرنوشت را به عنوان نشانهای از امید و تلاش به نسلهای آینده معرفی کرد.
و بدین ترتیب، درخت سرنوشت نه تنها بر زندگی سامان تأثیر گذاشت، بلکه به منبع الهام برای تمامی اهالی روستا تبدیل شد و یادآور شد که سرنوشت هر کس در دستان خودش است.