یه روز صبح تو خواب ناز بودم که تلفنم زنگ خورد. چشمامو باز کردم، شماره ناشناس! گفتم لابد از اداره آمار زنگ زدن که بپرسن «شب خوب خوابیدی یا نه؟» یا شاید از شرکت بیمه که بهم یادآوری کنن «زندگی ارزش بیمه شدن داره». گوشی رو برداشتم و گفتم: «بله؟»
صدای جدی خانمی اومد: «آقای... شما قسط وامتون رو پرداخت نکردین!»
گفتم: «اِ... یعنی کی؟ من؟! مگه قرار بود پرداخت کنم؟»
گفت: «بله، اگه پرداخت نکنین، ممکنه خونهتون رو ازتون بگیریم.»
یه لحظه فکر کردم، با همون لحنی که مادرم تهدید میکنه وقتی بشقاب غذامو نمیخورم، با خودم گفتم: «آخه من یه بشقاب قسط دارم که هنوز تموم نشده!»
گفتم: «خانم، این قضیه وام رو فراموش کن، بذار برگردم بخوابم، شاید تو خواب یکی یادم بندازه پرداخت کنم!» خانمه گفت: «نه، دایرکت دبیت بهتره، اینجوری همه چی خودکار انجام میشه و شما فقط خواب میبینین که پول از حسابتون داره میره!»
با همون صدای خوابآلود گفتم: «ای کاش دنیا طوری بود که وقتی یه قسط و قبض فراموش میکردیم، یهو کل سیستم بانکی جهان یادش میرفت ما وامی گرفتیم!»