وقتی عکسی را میبینیم بنابر گذشتهٔ خود و بینش شخصی خود به جهان در همان وهلهٔ اول تفسیری از آن داریم. این حرف را با این فرض میگویم که عکس با معنا و با مفهوم باشد.
اما با این حال بعضی از عکسها برای اکثر افراد یک معنای روشن دارند. یعنی عکس طوریست که یک معنا را القا میکند. یک مفهوم را برایمان تداعی میکند. درواقع این عکس است که مسیری که ذهن و خیال ما طی میکند را مشخص میکند. عکس تعیین میکند که ما چگونه فکر کنیم و چگونه نمادها را تفسیر کنیم و حالات چهره را معنا کنیم.
مثلن عکس بالا را ببینید. این عکس برای اکثریت مردمان نشان از ایثاری کودکانه دارد. عکسیست که لبخند بر چهره ما مینشاند. شاید چون یاد بچگیهایمان میافتیم. زمانی که میخواستیم برادر یا خواهر کوچکترمان لذتی را تجربه کند و ما با از خودگذشتگی از آن دست میشستیم. درواقع ما هم داشتیم لذت میبردیم. اما لذتی بالاتر. لذتِ مرد بودن یا بزرگتر بودن. همان چیزی که گاه در پدر و مادرهای خود میدیدیم و میخواستیم ما هم همانگونه باشیم.
شاید هم برخی با پسر کوچکتر همذاتپنداری کنند. همو که غرق در آغوش برادرش غرق در منظرهٔ نه چندان زیبا اما جذاب آسمان خراشهای روبهرویش است.
به هر حال هر کدام که باشیم این عکس برای بیشتر مخاطبانش پیامی آشکار دارد. این عکس انسانیتِ کودکانه را به تصویر میکشد. و برای آن نمیشود بیش از یک قصه پرداخت و به جز این مفهوم، تأویلِ دیگری داشت.
اما برخی عکسها هستند که برای هر مخاطبی بسته به میزان آگاهیاش از عکس میتوانند تأویلهای متفاوتی را بپذیرند و به شکل ویژهای تفسیر شوند.
این عکس را در صفحه اینستاگرام تایمز دیدم. اگر به موضوع و شرحی که در پای عکس آمده نگاه نکنیم میتوانیم داستانهای متنوعی را خیال کنیم.
عاشق و معشوقی که به خاطر اختلافهای نژادی و تعصبات اطرافیانشان با مشکلات فراوانی دست و پنجه نرم میکنند و از این بابت غمگیناند. یا مثلن عاشق و معشوقی که پس از روزهای بسیار همدیگر را دیدهاند و حالا دلتنگ همند. یا قرار است برای آخرین بار همدیگر را به آغوش بکشند. و یا دو دوستی که برای از دست دادن همکلاسیشان سوگواری میکنند. (که البته شرح آخر، قصهٔ واقعی عکس است)
با این حال اگر بیننده موضوع را نداند با توجه به نگاه شخصیاش آن را تفسیر و تأویل میکند. اینجاست که عکس راههای بیشماری پیش روی مخاطبش میگذارد و دست و ذهن مخاطب را باز میگذارد تا به شیوهٔ خود خیال کند و برایش قصه بسراید.
بنابراین می توان عکسها را به دو دسته تقسیم بندی کرد. با این توضیح اضافی که مرز میان این دو دسته چندان پررنگ نیست. و بیشتر به دو سر یک طیف میماند. عکسهایی که قصهگویند و مخاطبِ هرچند خیالپرداز نمیتواند بیش از یک تفسیر و تأویل برای عکس داشته باشد و عکسهایی که اجازه میدهند مخاطبشان آنها را چون مومی در دست بگیرد و به اشکال مختلفی در بیاورد و برایش شرح بیافریند.
پینوشت: این یادداشت با الهام از بخش «قصه، روایت» کتاب عکس و دیدن عکس از یوریک کریم مسیحی نوشته شده است.