Master of fear
Master of fear
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

آینه (پارت ۱ )

آینه ظاهرت رو نشان میده اما نمیتونی باطنت رو از توش ببینی
آینه ظاهرت رو نشان میده اما نمیتونی باطنت رو از توش ببینی


یک روز داشتم آماده میشدم برم محل کارم .

موهام رو توی آینه درست کردم همزمان گوشیم هم دستم بود به صفحه گوشیم نگاه کردم و برگشتم همینطور داشتم موهام رو دست میکشیدم که یک لحظه گوشیم خاموش شد !

عجیب بود چون گوشیم ۹۰ درصد شارژ داشت! توی همین فکر بودم که، عکسه روی آینه رو از توی صفحه ی سیاه گوشیم دیدم.

تصویرم داشت با لبخند شیطانی که از دندون هاش خون میچکید به من نگاه میکرد!!

ترسیدم و به سرعت برگشتم تا آینه رو نگاه کنم اما اون، اون طوری نبود، فکر میکردم کردم خیالاتی شدم.

پس اهمیت ندادم و رفتم محل کارم .

یکی از همکارام که اسمش مایکل بود برام یک داستان رو تعریف کرد. اون گفت که :

یک روز خواستیم برای مهمونی آماده بشیم من و پدرم آماده بودیم و منتظر مادرم بودیم. بلند مادرم را صدا زدم و گفتم کی آماده میشی ؟

مادرم گفت : دارم صورتم رو توی آینه آرایش میکنم الان میام

منم گفتم باشه

مادرم توی اتاق بود که یک لحظه یک دادی کشید و دیگه غیب شد!!

گفتم اسم مادرت چی بود ؟

اون گفت سارا

گفتم دیگه ازش خبری نشد !

گفت که نه فقط .......... یکمی شروع به مِن مِن کرد

گفتم فقط چی

گفت یک قطره خون جلوی آینه پیدا کردم و یک تیکه شکسته ی آینه اما اون لحظه فقط مادرم داد کشید و آینه سالم بود اما الان یک تیکه از اون آینه شکسته خیلی بی دلیل!

مشکوک شدم و منم داستان امروزم رو تعریف کردم .

اون هم تعجب کرد به اون گفت : آیا تو تنهایی

گفت آره . بعد از اون اتفاق ترسناک پدرم تصادف کرد و مُرد .

گفتم منم تنها ام بیا توس خونه ی من همیشه با هم باشیم

اون هم قبول کرد و تصمیم گرفتیم بعد از کار با هم بریم خونه ی من

بالاخره کارمون تموم شد و رفتیم خونه و وقتی وارد شدیم دیدیم که ..........


این داستان ادامه دارد......................

آینهداستان ترسناکداستانداستان راجب به آینه
😈👻کانال من پر از داستان ترسناک و مرموزه 👻😈 👍اگه داستان ترسناک دوست داری به کانال من یک سر بزن 👍 👻😱این کانال نمیزاره شب خوابت ببره😱👻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید