Master of fear
Master of fear
خواندن ۲ دقیقه·۸ ماه پیش

آینه ( پارت ۲ )

هیچ کس رو  به اندازه ی خودت دوست نداشته باش
هیچ کس رو به اندازه ی خودت دوست نداشته باش

وقتی وارد شدیم دیدیم که آینه ی توی خونم یک تیکه اش شکسته و اون تیکه خونی شده !!

جفتمون ترسیدیم

مایکل به پلیس زنگ زد تا دی اِن اِی (DNA) اون خون رو بگیرن .

بهش گفتم چرا اینکار رو کردی. گفت همین اتفاق که برای من پارسال افتاده بود من دی ان ای اون رو گرفتم و الان می خوام مقایسه کنم .

فکر هوشمندانه ای بود .

روز بعد جواب دی اِن اِیِش اومد . مایکل هم اون یکی رو آماده کرده بود. وقتی مقایسه کرد به طور عجیبی هم شکل بودن .

جفتمون مشکوک شدیم و دنبال سر نخ هایی گشتیم اما هیچ چیزی پیدا نکردیم.

مایکل گفت بیا بریم خونه ی من رو هم یک سَری بزنیم.

منم قبول کردم .

وقتی رسیدیم دیدیم دوباره همون اتفاق برای خونه ی مایکل هم افتاده بود !

یعنی یک تیکه آینه دوباره شکسته بود !

اون تیکه رو برداشتم و به مایکل گفتم بیا برگردیم خونه ی من باید یک چیز رو متوجه بشم .

رفتیم خونه ی من و تموم ماجرا های دیروز و داستان مایکل و امروز رو مرور کردیم .

جفتمون به یک نتیجه رسیدیم !

این ماجرا ها یک ربطی به آینه داره !!

توی اینترنت و گوگل و هر سایتی که به فکرمون میرسید حقایق ترسناک آینه رو جست و جو میکردیم اما هیچ چیزی مثل این قضیه پیدا نمیکردیم !

تصمیم گرفتیم که یک دوربین بخریم و هم به خونه ی من و هم به خونه ی مایکل رو به آینه ها وصل کنیم و خودمون بریم بیرون که ببینیم چه اتفاقی میوفته.

این کار رو کردیم و رفتیم بیرون توی ماشین من دور از خانه .

رایانه برای کنترل دوربین ها دست مایکل بود که یک لحظه .....................



این داستان ادامه دارد..............................................................

آینهداستان ترسناکداستان مرموزداستانخونی
😈👻کانال من پر از داستان ترسناک و مرموزه 👻😈 👍اگه داستان ترسناک دوست داری به کانال من یک سر بزن 👍 👻😱این کانال نمیزاره شب خوابت ببره😱👻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید