وقتی وارد شدیم دیدیم که آینه ی توی خونم یک تیکه اش شکسته و اون تیکه خونی شده !!
جفتمون ترسیدیم
مایکل به پلیس زنگ زد تا دی اِن اِی (DNA) اون خون رو بگیرن .
بهش گفتم چرا اینکار رو کردی. گفت همین اتفاق که برای من پارسال افتاده بود من دی ان ای اون رو گرفتم و الان می خوام مقایسه کنم .
فکر هوشمندانه ای بود .
روز بعد جواب دی اِن اِیِش اومد . مایکل هم اون یکی رو آماده کرده بود. وقتی مقایسه کرد به طور عجیبی هم شکل بودن .
جفتمون مشکوک شدیم و دنبال سر نخ هایی گشتیم اما هیچ چیزی پیدا نکردیم.
مایکل گفت بیا بریم خونه ی من رو هم یک سَری بزنیم.
منم قبول کردم .
وقتی رسیدیم دیدیم دوباره همون اتفاق برای خونه ی مایکل هم افتاده بود !
یعنی یک تیکه آینه دوباره شکسته بود !
اون تیکه رو برداشتم و به مایکل گفتم بیا برگردیم خونه ی من باید یک چیز رو متوجه بشم .
رفتیم خونه ی من و تموم ماجرا های دیروز و داستان مایکل و امروز رو مرور کردیم .
جفتمون به یک نتیجه رسیدیم !
این ماجرا ها یک ربطی به آینه داره !!
توی اینترنت و گوگل و هر سایتی که به فکرمون میرسید حقایق ترسناک آینه رو جست و جو میکردیم اما هیچ چیزی مثل این قضیه پیدا نمیکردیم !
تصمیم گرفتیم که یک دوربین بخریم و هم به خونه ی من و هم به خونه ی مایکل رو به آینه ها وصل کنیم و خودمون بریم بیرون که ببینیم چه اتفاقی میوفته.
این کار رو کردیم و رفتیم بیرون توی ماشین من دور از خانه .
رایانه برای کنترل دوربین ها دست مایکل بود که یک لحظه .....................
این داستان ادامه دارد..............................................................