Master of fear
Master of fear
خواندن ۳ دقیقه·۸ ماه پیش

صندلی مرگ ( تک پارتی )

666
666

من عاشق ماجراجویی ام و همیشه مکان های طلسم شده و جن زده و اتاق فرار ها را میرم .

که یک روز یکی از دوستانم بهم خانه ی خرابه ای در یک قبرستان معرفی کرد تصمیم گرفتیم با هم به آنجا بریم چون اون هم اهل ماجراجویی است و همیشه با من به ماجراجویی میاد

اون شب شروع کردیم به وسایل مورد نیاز . شبش روخوب خوابیدیم تا فردا کسل نباشیم.

صبح آماده بودیم و با ماشین راه افتادیم

بعد از ۱ ساعت رسیدیم به اون قبرستون

اون قبرستون خیلی عجیب بود چون........

چون نام و مشخصات درستی از کسی که توی اون قبر خوابیده ننوشته بود بعد به جای رنگ سفید با خون نوشته بود !!!

اون خرابه هم خیلی ترسناک بود . روی دیوار هاش رد خون بود !! پر از تار عنکبوت و رتیل بود ! گاهی اوقات لانه عقرب هم میتونستی ببینی

این خرابه یک طبقه بود و یک اتاق بسیار مرموز و ترسناک داشت و روی اون نوشته بود << ورود ممنوع . خطر مرگ >>

اما ما اومده بودیم ماجراجویی و با اون تابلو برنمیگشتیم . که یک لحظه برام از یک شماره ناشناس پیام اومد

وارد اتاق نشو وگرنه عواقب بدی در انتظارتونه !!

ولی اینبار کمی ترسیدیم و به همدیگه گفتیم یکی داره مارو نگاه میکنه !

میخواستیم به حرف اون پیام گوش کنیم و از اونجا بریم که در خرابه قفل شد!!

خیلی ترسیدیم

دوستم که اسمش دنیل بود گفت بیا به دیوار اینجا ضربه بزنیم به هر حال یک خرابه است باید خیلی راحت خراب بشه !

اما ما هرچی به آن کوبیدیم اون خراب نشد انگار از جنس آهن درست شده بود که یک دفعه خود به خود در اون اتاق مرموز باز شد !!

دنیل گفت بیا بریم داخل ، ما که تا اینجا اومدیم یعنی داخل نریم ؟

بهش گفتم انگار یادت رفت که یکی داره ما رو نگاه میکنه و خیلی بی دلیل بحثمون شد و بهش گفتم اگه خواستی بری برو ولی من نمیام!

اون هم رفت بعد از ۱ دقیقه کمی عذاب وجدان گرفتم که با هم دعوا کردیم شروع کردم به صدا کردنش

_دنیل دنیل

اما اون جواب نمیداد

مشکوک شدم ! رفتم ببینم چه اتفاقی براش افتاده که دیدم روی یک صندلی مرموز و ترسناک و عجیی نشسته که داشت با چشمای خونی گرد و دندون های خونی به من نگاه میکرد !

خیلی وحشت کردم . فهمیدم اون صندلی که روی اون نشسته بود طلسم شده است !!

دویدم و با تموم قدرتم روی به دیوار خرابه کوبیدم و بالاخره دیوار خراب شد و با سرعت هر چه تمام خودم و به ماشینم رسوندم و از اونجا فرار کردم .

وقتی از اونجا دور شدم به پلیس زنگ زدم و کل قضیه رو براش تعریف کردم و وقتی پلیس رفت وارد اون خرابه شد فهمید دنیل مرده و فهمید اون صندلی نفرین شده است و هر که روش نشسته به این شکل در اومده !!

این خبر تو کل اینترنت و روزنامه ها پیچید و اون صندلی معروف شد به صندلی مرگ !



<< پایان >>

عذاب وجدانصندلی مرگداستان ترسناکداستانمرموز
😈👻کانال من پر از داستان ترسناک و مرموزه 👻😈 👍اگه داستان ترسناک دوست داری به کانال من یک سر بزن 👍 👻😱این کانال نمیزاره شب خوابت ببره😱👻
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید