
دلنوشته: سهم من شاید تنهایی بود
اصلاً شعر نمیگم.
الان دیگه تنها شدم.
مینویسم برای فردای روزهای خوب.
ناامید نمیشم.
شاید سهم من تنهایی بود.
عشقی که داشتم لیاقت نداشت.
گاهی فکر میکنم همهاش تقصیر منه،
که من بیلیاقتم.
ولی نه،
باید یه بار به خودم بگم:
اون لیاقت نداشت.
نه شعور داشت،
نه فهم،
نه عقل.
یه آدم مغرور و بیفکر بود،
که توی درونگرایی خودش متلاشی شد
و هیچوقت نفهمید من کیام.
منو خدا دید.
خدا خودش شفا داد.
با تن زخمی،
برونگرا شدم.
خدایا شکرت.
تنهایی یه عالمه داره،
یه مسیر برای خودسازی.
درسته زخمیام،
ولی آینده هست.
میزنم به جاده،
به کوه،
به دشت،
به دریا،
به هر جا که بشه نفس کشید.
درسته که تنهایی فرسایش داره،
ولی من انتخابش نکردم.
اون بود که انتخاب نکرد،
اون بود که ندید،
اون بود که نفهمید.
شاید سهم من توی این دنیا نیست،
ولی خدا خودش تنهاست،
و تنها بودن همیشه عیب نیست.
چشمامو میبندم،
خدا رو میبینم.
چشمامو باز میکنم،
باز هم اون رو میبینم.
آره،
ارزش آدم به جیب و پول نیست،
به عشق،
به انسانیت،
به مهربونیه.
و من؟
با همهٔ زخما،
با همهٔ تنهایی،
باز هم مهربون میمونم.
حتی اگه همهٔ دنیا نامهربون بشن،
من ساز خودم رو میزنم.
---
Signature for publication:
Written by Parsa
Edited and arranged with Microsoft Copilot
Image curated with care – October 2025
!