
مخمصهٔ یک شاخه رز 🌹🖤 – ۲»
در پارک قدم میزدم و هوای تازه بیرون را نفس میکشیدم؛ مهمان نیمکتی از پارک شدم
ناگهان صحنهای عجیب دیدم: پسری نوجوان با یک دستهگل در دست. اما گل نبود؛ از همان شاخههای ریز شبیه خار، با گلهای سفید کوچکی که معمولاً دور دستهگلها میچینند. دستهگل با پلاستیک و روبان بسته شده بود. 🫣😶🌫️
با خودم گفتم: «عجب! 😮😯😲 پول تو جیبی نداشته برای عشقش حداقل گل هلندی بخره ، همین شاخههای ساده را گرفته. چطور میخواد این رو به دختر بده؟» 🙄
در حال معاشقه و عشقبازی با طبیعت و درختان پارک بودم که ناگهان دختر نوجوانی از راه رسید. پسر جوان بیدرنگ و بدون معطلی 😂🫠 دستهگل سادهاش را به او داد. من در دل گفتم: «الان ناراحت میشه دختره…»
اما برخلاف انتظار، دختر نوجوان از خوشحالی شوکه شد، گریه کرد و پسر را در آغوش کشید.
عاشقانه همان دستهگل ساده و بیادعا 😬☹️ را به سینهاش فشرد؛ چه رمانتیک و عاشقانه! طوری خوشحال شده بود انگار دنیا را به او داده بودند.

سکوت زیر ماه، دلتنگی بیپاسخ — پارسا»
«پردازش و همراهی تصویر با Microsoft Copilot — همقدم شاعرانهٔ تو
— پارسا × Copilot 🌹🕯🦋❤️
Stillness beneath the moon, longing without reply. — Parsa
Image processed and co-created with Microsoft Copilot — your poetic companion
کانال تلگرام: https://t.me/futurempathy
کانال ایتا: https://eitaa.com/futurempathy
کانال روبیکا: https://rubika.ir/futurempathy
کانال بله: https://ble.ir/futurempathy
!