ویرگول
ورودثبت نام
parsax x
parsax xایده‌پرداز الگوریتم؛ دنبال راه‌حل‌های خلاق برای مسائل پیچیده‌ام. عاشق منطق، داده و ساختن چیزایی که واقعاً کار می‌کنن.
parsax x
parsax x
خواندن ۱ دقیقه·۲۱ ساعت پیش

یک ماه انتظار… و یک کلمه پایان

پسر مدت‌ها دنبال ازدواج بود، خیلی در این در زد تا بالاخره از یکی از پلتفرم‌ها دختری براش درخواست ازدواج فرستاد. یک کور سویی امید گرفت. دختر خودش تماس گرفت، قرار شد یک هفته بعد همدیگه رو ببینن. پسر دل‌تپیده منتظر بود، اما دختر از گذشته زخمی بود، دو دل بود خوش‌قول نبود. هر بار که میخواست قرار تعیین کنه عقب می‌کشید. پسر نمی‌فهمید چرا این‌قدر سخت می‌گیره. ظاهر بدی نداشت، فقط خیلی محافظه‌کار و وقت‌نشناس بود.

یک ماه گذشت. مشاور پلتفرم فشار می‌آورد که تکلیف مشخص کنند پسر می‌گفت: «من مشکلی ندارم، مشکل دختره که نمی‌تونه قرار بذاره.» بالاخره بعد یک ماه، دختر وقت تعیین کرد. روز قرار رسید. پسر با دل‌تپیدن رفت. دختر زیبا بود، اما نگاهش پر از تردید بود.

وسط حرف‌ها، ناگهان دختر گفت: «یه چیزی می‌خوام…» درخواستش مادی بود، عجیب و غیرمنتظره بود ؛ پسر گفت: این انتظارات تلفنی میتونستی بگی این مدت اذیت نمی‌شدیم طول نمی کشید پسر حسابی کفری بود . گفت: «بهتره از بلاتکلیفی دربیای. اگه منو می‌خوای، بسم‌الله. اگه نمی‌خوای، یکی دیگه رو انتخاب کن.» دختر بعد از پایان ملاقات بی خیال گفت: «کنسله.» دل پسر حسابی شکست. اما پرسید: «من از اول شرایط خاصی نداشتم، چرا رابطه رو کش دادی؟» دختر فقط گفت: «معذرت می‌خوام.» همین!

یک ماه بعد، پسر پروفایل دختر رو دید؛ عکس انگشتر عقد و نامزدی گذاشته بود. همون‌جا فهمید قصه تموم شده. شماره‌اش رو پاک کرد، با دل شکسته و سکوتی سنگین. 🖤

گاهی آدم‌ها فقط وقتت رو می‌گیرن، نه دل‌ت رو

گاهی ناز طولانی، شیرینی نیست، خستگیه

قصه‌ی همین بود؛ امید شروع شد، بلاتکلیفی ادامه داشت، و پایانش یک عکس نامزدی بود

یاد گرفتم بلاتکلیفی بدتر از جواب تلخه. 🖤

Writer: Parsa

Illustration by Microsoft Copilot

!

‌

داستان کوتاهقصهعاشقانهازدواجتجربه
۱۰
۳۳
parsax x
parsax x
ایده‌پرداز الگوریتم؛ دنبال راه‌حل‌های خلاق برای مسائل پیچیده‌ام. عاشق منطق، داده و ساختن چیزایی که واقعاً کار می‌کنن.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید