قسمت سخت جعبه خواستهها اینه که آدم چیزهای مختلفی میخواد. در واقع همه ما بعدهای مختلف شخصیتی داریم که هر بعدی خواستههای مختلف و گاه متضادی داره. به همین دلیل هیچکس نمیتونه همزمان همه شغلهایی که دلش میخواد رو داشته باشه. دنبال کاری رفتن به معنی اینه که از یه سری کار دیگه که دوستشون داریم دست بکشیم. برای همین بررسی جعبه خواستهها انقدر چالش برانگیزه.
برای اینکه بتونیم به خوبی به جعبه خواستهها رسیدگی کنیم، باید در مورد این فکر کنیم که دوست داریم شغلمون چه چیزایی داشته باشه. خوشبختانه یکی هست که برای این کار به دادمون برسه: هشت پای خواستهها.
همه ما تو ذهنمون یه هشت پای خواستهها داریم (که در واقع یه پنج پاست?). ویژگیهای هر هشت پا بسته به اینکه توی ذهن چه کسیه متفاوته اما از اونجایی که خیلی از ماها ترسها و خواستههای مشابهی داریم، هشت پای خواستههایی که توی افکارمونه میتونه به هم شباهتهای زیادی داشته باشه.
اولین چیزی که باید در مورد هشت پای خواستهها بدونید اینه که هر کدوم از بازوهای هشت پا شامل جهان متفاوتی از آرزوها و خواستهها میشه و این بازوها زیاد با هم سازگار نیستند.
بدتر هم میشه. هر کدوم از این بازوها خواستهها و ترسهای خاص خودشون رو دارند و معمولا این خواستهها و ترسها با همدیگه جور در نمیان.
بیاین نگاه دقیق تری به هر بازو بندازیم و ببینیم توش چه خبره.
بازوی خواستههای شخصی احتمالاً سختترین بازو برای بررسی کردنه. چون خواستههای شخصی برای هر کس خیلی متفاوت از بقیه س و نمیشه به طور کلی بررسیش کرد. خواستههای شخصی بازتابی از ارزشها و شخصیتهای هر فرده و بار پیچیدهترین و چالشبرانگیزترین نیاز انسان را به دوش می کشه: احساس رضایت.
همچنین خواستههای شخصی ما نه تنها باید با ابعاد گوناگون ما در زمان حال، بلکه باید با خود گذشته ما هم سروکله بزنه. آرزوهای من 7 ساله، هویت ایده آل من 12 ساله، امیدهای مخفیانه من 17 ساله و علایق در حال تغییر خود فعلی من جایی در بازوی خواستههای شخصی قرار میگیرند. همه اینها آمادهاند که در صورتی که به چیزی که میخواهند نرسند، عصبانیتشون رو سر شما خالی کنند یا اگه ازشما ناامید شدند کاری کنند که از خودتون بدتون بیاد. تازه، گاهی اوقات ترس از مرگ هم به بازوی خواستههای شخصی اضافه میشه و باعث میشه حس کنید اگه از دنیا برید هیچ اثری از موفقیتها و خاطراتتون در این دنیا نمیمونه.
با این حال معمولا بازوی خواستههای شخصی، بازوییه که همیشه مورد بیتوجهی قرار میگیره. چون در بیشتر موارد این بازو نچسب ترین خواستههای ممکن رو داره. ترسهای این بازو، ترس لحظه ای نیست. بلکه ترسیه که آروم آروم از پس زمینه ذهنمون بیرون میخزه و خودشو نشون میده. همچنین در مسیر شغلیتون بازوی خواستههای شخصی همیشه در معرض این خطره که از سمت احساسات وحشیانه بازوهای دیگه مورد حمله قرار بگیره. بیتوجهی ما به این بازوی خاص بعدها باعث بروز احساس پشمونی در فرد میشه. وقتی بازوی خواستههای شخصی ناراضی باشه، باعث میشه که یه فرد خیلی موفق احساس خوشحالی نکنه چون فکر میکنه در زمینه درستی به موفقیت نرسیده.
بازو اجتماعی با رگ و ریشه ای که در زندگی قبیله ای انسان های نخستین داشته، احتمالاً اولین و حیوانی ترین جنبه وجودی ماست. روی این بازو چند موجود عجیب غریب وجود داره.
همه ما قسمتی توی مغزمون داریم که در حد مرگ در مورد نظر دیگران در مورد ما وسواس به خرج میده. فرض کنیم این قسمت یه ماموته. یه ماموت که همیشه در ذهن ما وجود داره و دلش میخواد از طرف دیگران پذیرفته بشه، همه دوسش داشته باشند و همش ازش دعوت کنند توی فعالیت های اجتماعی شرکت کنه. همزمان این ماموت با مزه ما از موقعیت های خجالت آور، قضاوت های منفی دیگران و عدم پذیرش وحشت داره. اون خیلی خیلی خیلی دلش میخواد توی جمع باشه و اصلا اصلا اصلا دلش نمیخواد از یه جمعی کنار بذارنش.
موجود بعدی «منِ» شماست. من هم کمی شبیه همون ماموت خجالتی ماست اما حتی از ماموت هم بیشتر نیازمند توجهه. منِ شما نمیخواد که فقط قبولش کنند، بلکه میخواد همه اونو تحسین کنند، ازش تعریف کنند و حسرتشو بخورند. نادیده گرفته شدن برای من خیلی سختتر از اینه که دوستش نداشته باشند. من دلش میخواد توی کارها دخالت داشته باشه، موجود مهمی باشه و همه بشناسنش.
یه جای دیگه توی بازو اجتماعی یه قاضی کوچولو با یه چکش زندگی میکنه. اگه این قاضی بفهمه که دیگران با بی انصافی شما رو قضاوت میکنند یا به خوبی قدر شما رو نمی دونند، حسابی عصبانی میشه. برای این قاضی خیلی مهمه که مردم بدونند شما چقدر باهوش و با استعداد هستید. این قاضی خیلی هم کینه ای تشریف دارند. به همین دلیله که در اطرافمون آدمای زیادی رو می بینیم که همش در تلاش هستند که به آدمایی که باورشون نداشتند ثابت کنند که چقدر اشتباه کردند.
و بالاخره خیلی از ماها ممکنه یه سگ کوچولو رو هم توی بازو اجتماعیمون پیدا کنیم که بیشتر از هرچیزی تو دنیا میخواد صاحبشو خوشحال کنه. این سگ کوچولو از فکر اینکه یه روزی ممکنه صاحبشو ناامید کنه شبا خوابش نمی بره. تنها مشکلی که این موجود گوگولی داره اینه که صاحبش (متاسفانه) شما نیستید. صاحب این سگ کسیه که بیشتر از شما قدرت داره و اگه مراقب نباشید ممکنه کل شغلتون رو فدای راضی نگه داشتن این شخص کنید. (گاهی وقتا این شخص ممکنه یکی از والدین شما باشه)
بازوی خواستههای سبک زندگی بیشتر وقتا فقط میخواد که سه شنبه یه روز خوب باشه. یعنی یه روز خوب و لذت بخش با کلی اوقات فراغت که بتونید به خودتون برسید، ریلکس کنید و لاکچری بازی در بیارید.
بازوی سبک زندگی دلش میخواد که شما هر کاری که دلتون میخواد رو هر موقع و با هر کسی که دوست دارید بتونید انجام بدین. زندگی باید پر از لحظههای باحال و تجربههای لاکچری باشه اما بازوی سبک زندگی میخواد همه اینها به راحتی و بدون زحمت خاصی به دست بیاد.
مشکل اینه که حتی اگه سبک زندگی براتون اولویت بالایی داشته باشه، خیلی سخته که بتونید همه این بازو رو راضی نگه دارید. یه قسمتی از این بازو فقط دلش میخواد که یه جایی بشینه و ریلکس کنه و اجازه نمیده که شما برای به دست آوردن یه شغل انعطاف پذیر که درآمد خوبی داشته باشه زحمت بکشید تا در آینده بتونید مثل یه پولدار واقعی زندگی کنید. قسمت دیگه بازو فقط وقتی حالش خوب میشه که بدونه در آینده قراره چی پیش بیاد؛ به همین دلیل نمیذاره شما وارد مسیری بشید که در آینده انقدر براتون اوقات فراغت و آزادی فراهم کنه که قسمت دیگه بازو بالاخره راضی بشه. قسمتی از شما که یه زندگی بدون استرس میخواد نمیتونه با اون قسمتی از شما که میخواد مثل خارجی های پولدار از یه صخره توی آفریقای جنوبی آویزون بشه کنار بیاد.
بازوی خواستههای اخلاقی فکر میکنه که بقیه بازوهای هشت پای خواستهها، عوضی و بیشعورند و فقط به خودشون اهمیت میدن. بازوی خواستههای اخلاقی همون قسمتی از وجود شماست که به اطراف نگاه میکنه و می بینه که این جهان چقدر نیاز به اصلاح و تغییر داره؛ همون قسمتی از شما که میلیاردها انسان را می بینه که به اندازه شما لیاقت یه زندگی خوب رو دارند اما به طور اتفاقی در جای خوبی به دنیا نیومدند. این قسمت از شما به آینده ای فکر میکنه که میتونه خیلی خیلی آرمانی باشه و یا برعکس خیلی خیلی بی رحمانه باشه. آینده ای که میشه در جهت درست هدایتش کرد اگر و تنها اگر بقیه بازو ها از سر راهش کنار بروند. حینی که بقیه بازوها دارند با خودشون خیالپردازی میکنند که اگه چند میلیارد دلار تو حساب بانکی داشتند زندگی شما چه شکلی می شد، بازوی خواستههای اخلاقی به این فکر میکنه که با بخشش این چند میلیارد دلار زندگی چند نفر را میتونه تغییر بده.
لازم نیست بگیم که بقیه بازوهای هشت پای خواستهها به سختی میتونند بازوی خواستههای اخلاقی رو تحمل کنند. اونا نمیتونند تمایلات بشر دوستانه این بازو رو درک کنند و با خودشون میگن: «دیگران که من نیستند، پس چرا وقت، انرژی و پولمونو صرفشون کنیم؟» اما اونا میتونند خواستههای بشر دوستانه را با روش خودشون بفهمند. هر چند بازوهای اخلاقی و سبک زندگی ممکنه زیاد به جون همدیگه بیفتند، بقیه بازوها تفاهم هایی هم با بازوی خواستههای اخلاقی دارند. بازوی اجتماعی میتونه حسابی درگیر کارهای بشر دوستانه بشه، اگر این کارها باعث برانگیختن حس احترام و تحسین بقیه بشه.
به همین دلیله که وقتی یه کار خیرخواهانه انجام میدیم، چیزهای مختلفی توی ذهنمون میاد. قسمتی از شما که میخواد برای این کار خیرخواهانه از سمت دیگران اعتبار دریافت کنه، در بازوی اجتماعی زندگی میکنه. قسمتی از شما که با خودش میگه: «خدایا، من آدم خوبی هستم» در بازوی احساسات شخصی زندگی میکنه و قسمتی از شما که واقعا دوست داره ببینه بقیه آدما هم میتونند شرایط بهتری را برای زندگی به دست بیارند، در بازوی خواستههای اخلاقی زندگی میکنه. به همین دلیل کمک نکردن به دیگران میتونه به بازوهای متعددی آسیب بزنه. به بازوی اخلاقی آسیب میزنه چون با کمک نکردن به دیگران این بازو عذاب وجدان میگیره (مترجم: اوخی ?). به بازوی اجتماعی آسیب میزنه چون ممکنه باعث بشه دیگران فکر کنند شما خودخواه و خسیس هستید و به بازوی احساسات شخصی آسیب میزنه چون ممکنه عزت نفس شما رو کم کنه.
بازوی خواستههای عملی فکر میکنه که همه این چیزا خوب و عالیه اما میخواد خاطر نشان کنه که فردا آخر ماهه و باید اجاره خونتون رو به حساب صاحب خونتون واریز کنید. بازوی خواستههای عملی میخواد با یه لبخند ملایم سرتون رو نوازش کنه و بگه که یه سر رفته حساب بانکیتون رو چک کرده و انگار موجودیتون یکی دو میلیونی کمتر از مبلغ اجاره خونه س. بله، بازوی خواستههای عملیتون میدونه که یه چک دستتونه که فردا پاس میشه و احتمالاً برای اجاره خونه فعلا کم نمیارید اما میخواد یادآوری کنه که ماه گذشته همه بازوهای دیگه هشت پای خواستهها قول دادند کمی از توقع هاشون بگذرند تا یه کمی ته حسابتون بمونه تا لازم نباشه آخر هر ماه انقدر استرس این اجاره خونه لعنتی رو داشته باشید. همچنین بازوی عملی شما فهمیده که بازوی اجتماعی شما بهتون پیشنهاد داده وقتی با دوستاتون (که نه نفر هم هستند) میرید کافی شاپ، همه رو به یه بشقاب چیپس و پنیر مهمون کنید تا با خودشون بگن فلانی چقدر باکلاس و داش مشتیه! تازه انگار که بازوی سبک زندگی رفته بنگاه و یه آپارتمان خیلی شیک برای شمایی که به زورِ همین چک ها اجاره ماهیانه تون رو در میارید انتخاب کرده. مثل اینکه دیگه خبری از اون دوستتون که برای رو غلتک افتادن شیرینی فروشیش از بازوی اخلاقی شما 20 میلیون تومان پول قرض گرفته و قرار بوده هفته پیش بهتون پس بده نیست. آهان! و راستی بازوی احساسات شخصیتون مجبورتون کرده شب و روز برای نوشتن مطالب طنز توی یه مجله عرق بریزید، در حالیکه میدونید حتی کسایی که کنار خیابون کفش مردم رو واکس میزنند هم درآمدشون بیشتر از این کاره.
اگه بخوام ساده بگم، بازوی خواستههای عملی شما، میخواد مطمئن بشه که غذا میخورید، لباس برای پوشیدن دارید، یه سقفی بالا سرتونه و اونقدری ته حسابتون هست که باهاش بتونید داروهایی که نیاز دارید رو تهیه کنید. این بازو زیاد اهمیت نمیده که این چیزا رو از چه راهی به دست میارید، فقط میخواد که به دستشون بیارید اما همه کسای دیگه ای که در هشت پا هستند زندگی بازوی عملی رو براش زهرمار میکنند و در مورد این چیزا به یه طریقی دبه میکنند. هر بار که درآمدتون بیشتر میشه، بازوی سبک زندگی توقعش بالاتر میره و باعث میشه بازوی عملی هر کاری از دستش برمیاد بکنه تا زندگیتون به فنا نره و یه پس انداز کمی ته حساب بانکیتون بمونه. بازوی احساسات شخصی هم یه عالمه نیاز عجیب غریب داره که زمان زیادی از شما میگیره و پول زیادی هم ازش در نمیاد. همه اینها باعث میشه گزینه ای برای بازوی عملی نمونه جز قرض کردن پول از عموی پولدارتون که درست در همین زمان بازوی اجتماعی میپره وسط و میگه قرض کردن از دیگران زیاد وجهه اجتماعی خوبی نداره.
خب، اینم از هشت پای خواستهها با پنج بازوی مختلف که هر کدوم دغدغه های خاص خودشون رو دارند و نه تنها با همدیگه سر سازگاری ندارند که گاهی خواستههایی که هر کدوم دارند هم با هم جور در نمیاد. برای همین گاهی اوقات دچار تضاد در یکی از جنبه های خودتون یا یکی از بازوهای هشت پای خواستههاتون میشید. مثلا وقتی که از ته دل میخواهید دنبال علاقه تون برید اما درست نمیدونید که به چه چیزی علاقه دارید...
اینو به خاطر داشته باشید که تا به حال هیچ انسانی در طول تاریخ پیدا نشده که تونسته باشه هشت پای خواسته هاشو به طور کامل راضی کنه. برای همین این هشت پا توی هیچ عکسی لبخند نمیزنه. خواسته های انسان ها آمیخته ای از انتخاب ها، فداکاری ها و سازش هاست
ترجمه آزادی از: How to Pick a Career (That Actually Fits You)
این سومین قسمت از سری پست های «چطور شغل مناسب خودمون رو پیدا کنیم؟»ه.
قسمت دوم با عنوان «آشپز یا سرآشپز: مسئله این است!» را می تونید از اینجا بخونید:
همچنین قسمت اول با عنوان «زندگی شما تا اینجای کار» را می تونید از اینجا بخونید:
به زودی لینک قسمت های بعدی در اینجا قرار میگیرد: