ویرگول
ورودثبت نام
پیام رنجبر
پیام رنجبر
خواندن ۵ دقیقه·۴ سال پیش

میان ما - اسکرین پلی کوتاه

سه دیو شیطانی (Demon) دور یک میز بیضوی نشسته اند و با یکدیگر در حال گفت و گو هستند. نمای سکانس به صورت Medium shot است، بدین صورت که کمی از سطح میز پایین تر، به بالا و هر سه دیو، در تصویر قرار دارند.
(این دیو ها به ترتیب از چپ تصویر به راست، به صورت دیو2 – دیو1- دیو3 نام گذاری شده اند.) دیو هر کدام ویژگی ظاهری متفاوت و pich صدای کمی متفاوت از یک دیگر دارند. اما تن رنگ پوستشان رو به قرمز است.

دیو1 : این جور که معلومه، این جماعت بشری دیگه از ما شیاطین حساب نمیبرند. اینقدر سرشان به اون ساخته های رقت انگیز کوچولو موچولو خودشون گرم شده، که اصلا نمی فهمند تو چه دنیایی دارند زندگی میکنند و قدرت دست کیه.

دیو 2: دقیقا، حتی شیاطین دورگه هم که قابل دیدن هستند، به خودشان زحمت نمی دهند که کمی رعب و وحشت درست و حسابی به وجود بیاورند. لعنتی ها به همین که دنبال کننده هاشون تو اون اینترنت تحویل شون بگیرند قانع شدند.

دیو3: (در حال تاسف خوردن با توجه به حرف دیو قبلی) دیگه گذشت اون زمان ها که دورگه ها برای خودشون معبد و پرستشگاه داشتند و انسان ها رو به بردگی میگرفتند... هعیی... زئوس... اودین... الان کجان؟...

دیو1 : اون ها هم هر کاری میکردن تهش فانی بودند... این آدما شانس آوردند که ما رو نمی تونند ببیند. (با لحنی عصبانی و با حرص) به شخصه یک کاری میکردم که جرئت نکنن از لونه هاشون بیرون بیان.

دیو 3: تنها راه برای ما اصیل ها اینه که تو سایه ها یک محفلی بسازیم، این کاتولو(Cthulhu) رو نگاه کنید. فقط کافی بود چند بار تو خواب این و اون بره... حداقل الان یه محفلی از آدم ها داره که میتونه وجود خودش رو پر رنگ تر کنه!

دیو 1: (با لحنی تند از روی حسادت) ااه... اسم اون عوضی رو اینجا نیار... معلوم نیست اصلا از کدوم سیاره اومده اینجا داره جولان میده...اتفاقا همین دیشب با لوسیفر داشتیم درباره اش حرف میزدیم. این لعنتی... (حرف اش قطع میشود)

صدای کلید انداختن و باز کردن در می آید. هر سه دیو ساکت شده و به در منزل، که جلوی میز و آن ها است، خیره شده اند. بعد از چند ثانیه در باز می شود. یک مرد (صاحب خانه) در حال وارد شدن میباشد. مرد در حال باز کردن در است، در تقریبا تا آخر باز میشود که مرد نگاهش به سه شیطان می افتد، در همان حالت خشکش میزند و خیره به دیو ها می ماند.

آن مرد چهره نعشه و مستی دارد. یک شلوار پارچه ای پوشیده، نصف پیراهنش در شلوار و نصف دیگر بیرون است، آستین هایش به صورت غیر یکسان تا شده اند. چند دکمه یقه اش باز است و یک کراوات گشاد شده به گردن دارد. در یک دست اش یک بطری شراب است و با دیگری دستگیره در را گرفته که با دیدن دیو ها در چارچوب در خشک اش زده.

پس از شنیده شدن صدای کلید انداختن زاویه دوربین به صورت Medium Full shot و POV دیو ها، عوض میشود و مرد نعشه و بهت زده میان چارچوب در داخل قاب تصویر قرار میگیرند. این سکانس میتواند دارای دو فریم برای باز شدن در و افتادن نگاه مرد به دیو ها باشد. (پس از شنیده شدن صدای باز شدن در خانه، موسیقی متن برای مدت کوتاهی قطع میشود.)

مرد: آآآآ... (صدای تعجب زده، و خسته)

زاویه دوربین تغییر کرده و به صورت POV مرد قرار میگیرد. که کمی از بالا (High angle) سه دیو دور میز را نشان میدهد.

پس از چند ثانیه دوربین به مکان و زاویه قبلی باز میگردد.

مرد: (پس از لحظاتی خیره ماندن) اه؛ معلوم نیست تو اون ماریجوانا چی قاطی زده بودند... باز توهم زدم...

مرد رو به سمت راست خود میکند، شروع به حرکت کرده و در حال غر زدن (به صورت نعشه) از سمت چپ کادر تصویر خارج میشود.

موسیقی پس زمینه ادامه پیدا میکند.

زاویه دوربین به صورت بسته Medium Close up و Eye Level از دیو2 تغییر میکند.

دیو2: (با لحنی تحقیر آمیز و چهره ای منزجر) نگاهش کن! انسانک فانی تهو آور...

دیو3: همینه دیگه! (با لحنی طعنه آمیز و همراه با پوز خند) تو هم اگر تهش نود سال زندگی میگردی این شکلی میشدی.

زاویه دوربین به صورت بسته Medium Close up و Eye Level از دیو1 تغییر میکند.

دیو 1: (با لحنی متعجب) کسی نمی خواد به این توجه کنه که اون انسان مارو دید؟

زاویه دوربین به یک Medium shot از میز و سه دیو، برش میخورد.

دیو3: (با کمی هیجان و تعجب) اون گفت ماریجوانا؟

دیو2: فکر کنم یک جور مواد مخدره... ولی مهم این بود اون مارو داشت میدید.

دیو1: هر چی که باشه باید ته توش رو دربیاریم. (با لحنی شیطانی تر) یکسری ایده جذاب به ذهنم رسیده!!

دیو3: فکر کنم حدس میزنم چی تو فکرته...

دیو2: فقط اول باید از این یکی خلاص بشیم...

هر سه دیو شروع به خنده میکنند.

تصویر شروع به محو شدن(Fade out) میکند. اما سه دیو با سرعت بیشتری محو میشوند. تا قبل از این که تصویر کاملا سیاه شود، دیو ها کاملا محو میشوند. و تصویر برش میخورد.

صحنه آخر:
مرد روی یک مبل راحتی تکنفره افتاده و خوابش برده، بصورت یک جنازه روی مبل وا رفته است. در دست راستش هنوز یک بطری شراب دارد که از دسته مبل آویزان شده است. پیراهن مرد خیس شده است. دهانش باز است و مقداری تف دهان از آن آویزان است.

هر سه دیو پشت مبل و دور مرد ایستاده اند. سرشان به طرف مرد است و به او خیره شده اند. چشمانشان کاملا سفید شده و خنده بسیار بزرگی روی صورتشان نقش بسته است. جوری که تمام دندان های تیزشان پیدا است.

دوربین هم سطح نشیمن گاه مبل است و زاویه دوربین رو به بالا قرار دارد(به صورت low angle). بدین صورت که هر سه دیو با ترسناک ترین صورت ممکن و البته شاد، بالای سر مرد خوابیده، ظاهر شده اند.
داستان کوتاهداستانفیلم نامهفانتزیتخیلی
کمی تا گاهی نویسنده...به دنبال حرفه ای شدن
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید