در سازمان ها دو دسته مدیر داریم یا می توانیم داشته باشیم؛
یک، مدیرانی که از درون سازمان رشد کرده اند، سلسله مراتب را طی کرده اند و مدیر شده اند و دو، مدیرانی که از بیرون دعوت می شوند و به استخدام سازمان در می آیند تا مستقیماً مسئولیت های مدیریتی را بر عهده بگیرند. مدیران بیرونی با خودشان ایده های جدید می آورند، نسبت به گذشته سازمان تعصب کور ندارند، چیزهایی را می بینند که درونی ها به دلیل عادت زدگی و روزمرگی، آنها را نمی بینند، می توانند ساختارشکنی کنند، نسبت به اعضای سازمان پیشداوری ندارند و بالاخره، انگیزه زیادی دارند تا در همان هفته ها و ماه های اول، خودشان را اثبات کنند و در نقش منجی سازمان، مورد تحسین و تأیید قرار بگیرند.
علی رغم همه این امتیازات، تحقیقات زیادی انجام شده که حاکی از آن است که مدیران درون سازمانی، اگر درست انتخاب شوند، موفق تر از بیرونی ها خواهند بود. وقتی مدیران را از درون سازمان انتخاب می کنیم آنها:
۱- فرهنگ و مناسبات و ارتباطات را می شناسند.
۲- با اهداف و برنامه ها آشنا هستند و تا حدود زیادی به آنها ملتزم و متعهد می باشند و از صفر شروع نمی کنند.
۳- نسبت به سازمان تعصب دارند و در قبال سرنوشت آن، احساس مسئولیت می کنند.
۴- به سایر کارکنان پیام می دهند که اگر آنها هم خوب کار کنند و شایسته باشند، می توانند رشد کنند، ارتقا یابند و مدیر شوند، لذا خروج از خدمت کارکنان شایسته کاهش می یابد و روحیه کارکنان تقویت می شود.
۵- شایسته هستند؛ زیرا بعد از سال ها کار در سازمان، ما آنها و قابلیتهایشان را دقیقتر می شناسیم، لذا انتخاب آنها با ریسک کمتر و اطمینان بیشتری انجام می شود.
۶- برای شروع کار در مسئولیت های جدید خود، نیاز کمتری به آموزش و توجیه دارند.
این نوع انتصاب با چند ریسک جدی هم مواجه است که باید مراقب آنها بود مانند:
مشکل بروز حسادت و رقابت های داخلی منفی و مشکل توجیه و حفظ روحیه کسانی که در رقابت های داخلی برای ارتقاء برنده نمی شوند.
غیر منعطف شدن سازمان از نظر فرهنگی و مقاومت آن در قبال تغییراتی که منشاء بیرونی دارند.
محدودیت در ورود افکار و ایده های جدید
از این رو پیشنهاد می شود که از ترکیبی از مدیران درونی و بیرونی بهره ببرید البته با تأکید بر سهم بیشتر مدیران درونی