ویرگول
ورودثبت نام
مائده
مائده
خواندن ۳ دقیقه·۴ سال پیش

آنقدر که خودم نبودم (۱)

شاید ترس از دائمی بودن و دیوانگی ناشی از انفصال از دنیای واقعی خود و هرآنچه که هستی برای کمتر کسی پیش بیاید. قبلا شنیده و خوانده بودم که برخی بازیگران پس از بازی در نقشی سنگین و طولانی‌مدت ممکن است احوالات آن نقش را درونی کنند و نتیجه آن افسردگی و گاه حتی خودکشی باشد. اما هرگز گمان نمی‌کردم بازی در نقشی که نزدیک‌ترین افراد زندگی‌ام برایم سناریو چینی کرده بودند مرا به این نقطه برساند که بخواهم عمدا همه واقعیت‌های زندگی‌ام را انکار و اگر غیر قابل انکار بود نابود کنم. فرو رفتن در نقشی که کیلومترها از درونیات من فاصله داشت باعث شده بود از واقعیات زندگی‌ام عصبانی باشم؛ مدام حس کنم این واقعیت‌ها لجنی چسبیده به پایم است که باید هرچه سریع‌تر آن را بکنم و از خودم دور کنم. میدانید، تلاش برای دور کردن واقعیات و هرآنچه که هستی در زندگی در واقع پاک کردن و محو کردن خودمان است بدون آنکه متوجهش باشیم. من سالها در تلاش بودم تا خودم را نابود کنم. سالها وقتی با واقعیت خودم روبرو میشدم شوکه بودم و نمیتوانستم باور کنم این من هستم. قانون جهان این است؛ مدام با خود روبرو میشویی و اگر آمادگی و عشق کافی به خودت نداشته باشی شوکه خواهی شد.

برای من زندگی در دنیای دوم راحت‌تر بود؛ برای همین غرق در این دنیا شدم تا شوکه نشوم. نقش مظلوم داشتن و دریافت حمایت و تایید درحالی که ظلمی نشده، نقش تلاشگر بودن و دریافت حمایت و تایید درحالی که قدم از قدم برنمیداری، نقش موقعیت و روابط عالی داشتن و دریافت حمایت و تایید در حالی که گوشه اتاق کز کرده ای و صفحه موبایلت را اسکرول میکنی و ده‌ها راه دیگر دریافت حمایت و تایید. ولی با این همه حمایت و تایید حال من خوب نبود. مهم ترین فرد زندگی من مرا نه حمایت میکرد نه تایید. من همه را کنار خودم داشتم به جز «خودم»...

عصبانی بودم. بیشتر از همه از خودم. این من بودم که پذیرفته بودم در این نمایش کذایی ایفای نقش کنم. ولی خودم دیگر به من گوش نمیکرد، حتی در دسترسم نبودم تا بدانم و بشنوم توجیهش چیست. نمیدانم که کدام گوشه درونم خزیده بود که انقدر نبود. متوجه شدم نمیتوانم بعد از سالها او را از عمق درونم بیرون بکشم و باز فقط سرزنش و دعوا نثارش کنم؛ او فهمیده بود چنین روزی میرسد برای همین جای امنی پنهان شده بود. تصمیم گرفتم این بار دست از سر خودم بردارم. فکر کردم اگر برخلاف همه‌ی اصول «در خودت جست و جو کن» ، از دیگران شروع کنم شاید توانستم عصبانیت از خودم را کم کنم و اینگونه اعتماد خودم را جلب کنم و پیدایش کنم....

خودشناسیروانشناسیزندگی در واقعیتپذیرش خودخودت را بغل کن
دانش‌آموخته روانشناسی. در مسیر آموختن. تلاشگر برای یافتن اصالت وجود
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید