رعنا پرنیان
رعنا پرنیان
خواندن ۱ دقیقه·۶ سال پیش

دختر آقای الف و نقشه گنج

راهی دراز در پیش‌ رو بود
راهی دراز در پیش‌ رو بود

امروز با دختر ۵ ساله‌ی همکارم آقای الف، حسابی وقت گذراندیم. ماهی چندبار، وقت‌هایی که واحد خلوت است دخترک را از مهدکودک می‌آورد شرکت. جثه‌اش طوری رشد کرده که انگار بیش از ۵ سال برای قد کشیدن و وزن گرفتن وقت داشته است. از پس کتک کاری و کشتی با همکار ظریف بیست و چندساله‌مان بر می‌آید و مدام روی مرز شیرینی و بی‌ادبی زیگزاگ می‌رود. دخترک باهوشی است و من خاله الگایش شده‌ام.

امروز با یک تکه خمیر بازی چسبناک و کله‌ای پر از داستان آمده بود. باهم یک نقشه گنج کشیدیم. لیست توشه راه را نوشتیم و قرار شد هر کدام‌ اتاقمان را هم از خانه‌هامان بکَنیم و علاوه بر رنگ مو، موبایل، کامپیوتر، اسباب بازی‌هایمان و «همه چی»، با خود به این سفر اکتشافی ببریم. بعد دخترک خواست که تیم را بزرگتر کنیم و من همه مسافران را نقاشی کنم. گفت که من را لاغر بکش، کمی برایش از اینکه چاق و لاغر هردو زیبا هستند حرف زدم اما مرغش یک پا داشت. مستطیلی کوچک و باریک بدنش شد. بابا، مامان، پدربزرگ و مادربزرگش را هم به سیاهه مسافران اضافه کردیم و وقتی طرح بابای خودم را هم در لیست کشیدم خواست که مامانم را هم ببریم. مامانم مرده. به همسفر کوچکم گفتم. خندید، فکر کرد شوخی می‌کنم. در کله‌ی کوچک‌ طلاییش، «مردن»تعریف داشت اما «مردن مامان»؟ نه! حتمن شوخی بی‌نمکی در کار است.

با اصرارش مامانم را هم سوار ‌کردیم.گفتم پس برایش بال می‌کشم. مخالفت کرد. روی تن مدادی مامانم یک قلب کوچک کشیدم.

فوری پرسید:

-«چرا کشیدی؟»

-«چون خیلی دوستش دارم.»

با یک دخترک ۵ ساله چند ثانیه‌ای به مامان‌ها، به آن‌ روش منحصر به فردی که دوستشان داریم فکر کردیم.


زندگیکودکروزنگارمرگ
علاقه مند به پرندگان و دیگر جانداران. مصرف‌کننده‌ی حرفه‌ای شعر و داستان . ماجراجو و امیدوار.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید