من به سندروم " عدم توانایی انجام کارهای متعدد همزمان" مبتلا هستم. به جای اعتراف به این سوراخ رزومهام در مصاحبههای شغلی پاسخ سوال بزرگترین نقطه ضعف شما چیست را پرت و پلا دادهام. نگفتهام که در زمانبندی های فشرده فلج می شودم و درست مثل خلبان بالونی در حال سقوط، جز رها کردن یک به یکِ بار و بنه و مسئولیتها راهی به فکرم نمیرسد. نوشتن شاید تنها آلترناتیو است. سیاهه ساختن از آن چه در مغز نقلیم وول می خورد.
سیاههی الگا
کوهی از کار انجام نشده در شرکت: شرحش خسته کننده و حوصله سر بر است. از خواندنش معافتان میکنم.
کوهی از کارهای پادکست: اپیزود بعدی باید تا آخر اردیبهشت حاضر شود و این بار با اینکه کل مراحل را با نظم و ترتیب بی سابقهای انجام دادهام و یک ماه است که شعرها و داستانها از کنار دستم دور نشدهاند هنوز نتوانستهام خودم را رها کنم روی کاناپهی قرمز و بگویم: «آخیش! این هم از این.» خواندن متن ها، همکاری در میکس، نامه زدن به وب سایت بستر انتشارمان، ریزه کاری های وب سایت خودمان و ... هم که بماند.
تمیز کردن خانه: آپارتمان ۶۷ متری ما به قدری کثیف است که موهای سفید و نارنجی خشچال(گربه) طفلک چرکمرد شده، با هر قدم روی سرامیک کف پرز و مو و خاک و دوده است که بلند میشود و خارش چشم، آبریزش بینی پیرم را در میآورد. شستن پنجره ها (نور دیگر راهی به خانه ندارد)، ظرف ها (بوی نعش مرده می دهند) و لباس ها (باید به پوشیدن دو تا چهار برگ اکتفا کنیم ) هم که در اولویت های بعدی هستند.
کلاس ورزش: ول شده است! منتظرم ذهن بازیگوشم که هنوز در عوالم نوروزی جست و خیز میکند به نظم روزهای عادی سال عادت کند و جا برای باشگاه و رفع قوز زیبایم باز شود.
دیدن دوست و آشنا: آیا شما هم با مشکل قیمهها و ماستها در دیدار با گروههای مختلف رفقایتان رو به رویید؟ (دارم وانمود میکنم کسی حوصله کرده و روزنگار مرا تا اینجا خوانده) اگر قیمه ها را سوا و ماستها را جدا در خانه،کافه و کوه و کمر ببینی بیشک یکی دو گروه همیشه جا میمانند. اگر هم خطا کنی و مخلوطشان کنی معمولن جمع چندان گرم نمیشود و تهش با دست یخ کرده و دماغ آویزان باید با یک یکشان دست بدهی و راهیشان کنی که ملول و گیج بروند سیِ خودشان.
+تمرین ویولنسل...که در یک پست جدا خواهم نوشت.