ویرگول
ورودثبت نام
Razie Bandegani
Razie Bandegani
Razie Bandegani
Razie Bandegani
خواندن ۱ دقیقه·۱ ماه پیش

گذر

تواناییِ گذر کردن، برای انسان مهارتی بزرگ است؛

البته زمان در این روند نقش چشم‌گیری دارد، اما به‌تنهایی کافی نیست.

پیش می‌‌آید که در آغاز رخدادی، انسان خود را در اعماق تاریکی ببیند؛ جایی بی‌پناه و بی‌نور که هیچ در گشوده‌‌ای انتظارش را نمی‌‌کشد. سرمایی عمیق بر جهانش می‌نشیند و حقیقت‌هایی تلخ بر سرش آوار می‌شود.

در چنین لحظه‌ای باید اندکی صبر کرد؛

باید آنچه هست را دید، به خود فرصت اندوهگین بودن داد، و در عین حال این بینش را در درون نگه داشت که با وجود همه‌ی شرایط کنونی، او نیز ــ دیر یا زود ــ از این مرحله گذر خواهد کرد… و باید هم بکند.

زندگی جایی است که انسان محکوم است مدام دوام بیاورد؛ جایی که تنهاییِ گریزناپذیرش هر کجا که بتواند گلویش را می‌فشارد و حقیقتش را بی‌پرده به او یادآور می‌شود؛ در چنین لحظه‌هایی است که گذر کردن لازم می‌شود.

گذر کردن، از نگاه من، رهایی از یک موضوع نیست؛

بلکه شیوه‌ای است برای حل‌کردن آن در وجود خود.

در هر گذر، چیزی افزوده در انسان حل می‌شود، می‌ماند، رسوب می‌کند و آرام‌آرام سنگِ وجود آدمی را شکل می‌دهد. و اینکه انسان با این سنگِ شکل‌گرفته چه می‌کند، انتخاب خودش است!

برای گذر کردن باید شبیه باد بود؛ یا همچون روحی سینمایی؛ با موضوع روبه‌رو شد، آن را دید، از درونش عبور کرد و رد شد.

در ذهن من، عملِ «گذر کردن» چقدر پرمعنا، چندلایه

و حتی سرشار از تعبیرهای متناقض است!

گذرفلسفهادبی
۹
۲
Razie Bandegani
Razie Bandegani
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید