ویرگول
ورودثبت نام
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
خواندن ۱ دقیقه·۷ ماه پیش

دی پوییزم بی‌باهاره

روزا دارن تند و تند می‌گذرن و من هنوز تو بهت روز اولم. و هیچ‌چیز کمکی به این وضعیت نیست و انگار یه جورایی از این‌که کمکی هم نباشه بدم نمی‌آد تا شاید هیچ‌وقت از این حال در نیام. نمی‌خوام بپذیرم.

طرحی که برای مزار طراحی کردم مورد قبول مامانت و امیر واقع نشده گویا!‌ پریسا با طوماری از عذرخواهی و قدردانی به‌م گفت. می‌گه تو خودت دیدی و کلی قربان‌صدقه‌م رفتی... منم فکر می‌کنم کلی حال کردی و متأسفم که هنوز هم نمی‌شه اون‌جور که خودت دوست داری پیش بره. ولی من نمی‌ذارم. من برات نقشه‌ها دارم. باید اسمت سر زبون‌ها باشه. همه باید به یادت باشن. خودت کویر رو بیشتر دوست داری. یه رگت هم اون‌وریه. دست خودت نیست... آفتاب داغ... مثل قلبت گرم و سخاوت‌مند.

امروز یه فکر دیگه هم کردم. نظرت راجع به فضای سبز دانشگاه تهران چیه؟؟ اگه تو پایه باشی ته‌توهش رو در می‌آرم. کاش دوباره بیای به خوابم و باهام حرف بزنی. به‌م بگی که از این‌که پشت ماشین نشستی خوشحال بودی. از این‌که رفتی دانشگاه. از این‌که از اون مغازه زدی بیرون. از این‌که کلی مهارت یاد گرفتی. گاهی فکر می‌کنم نکنه به‌ت سخت گرفتم. تقصیر من نباشه؟ کاش بیای و بگی تقصیر من نیست...

دلم برات تنگه... و در عمیق‌ترین لایه‌های قلبم دختربچه‌ای داره تو تنهایی خودش زار می‌زنه... کاش مثل همیشه من رو ببینی و دستم رو بگیری... حواسم رو جمع کردم تا کوچک‌ترین نشونه‌هات رو هم ببینم. دستم رو بگیر... بیا و بگو الآن دنیا چجوریه... تو کجایی؟ بعدش چی می‌شه؟...

کمکم کن...

عکسی که برای دالاهو فرستادی و من همون‌موقع چاپش کردم... جای قدم‌هات روی زمین هنوز گرمه...
عکسی که برای دالاهو فرستادی و من همون‌موقع چاپش کردم... جای قدم‌هات روی زمین هنوز گرمه...



دانشگاه تهرانسوگتنهاییرفتنگریه
۰
۰
رزم‌آورِ نور
رزم‌آورِ نور
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید