ما که عشق سال های جنگ نداشتیم، ولی ترس سال های جنگ رو خوب تجربه کردیم! خوووب
فارغ از همه اما و اگرها، فارغ از اینکه هر کدوم از ما چه برداشت و چه تحلیلی از همه اتفاقات پیدا و پنهان همین چند وقت اخیر داشته و داریم، و فارغ از اینکه " ما چه دانیم که پس پرده چه ها میگذرد " و اصلا جنگی میشه یا نه - یا همین اعتراضات داخلی شهرها _ و اینکه هر کدوم اعتراض احتمالیمون رو به چه روشی بیان میکنیم، این موضوعات برای ما مثلا بزرگ سال ها هم ممکنه به اندازه کافی باعث تشویش فکری و احیانا استرس و ... بشه، چه برسه به بچه ها.
کودکان، تجربه و قدرت تجزیه و تحلیل به شکلی که ما میدونیم رو ندارند و به صورت دیگه ای توی زندگی ذهنی و خیالی خودشون و صد البته در برون ریزی های بیرونیشون با این رویداد برخورد میکنند.
بعضی بچه ها ممکنه در این باره مستقیما حرف بزنند یا سوال کنند، که خب این خیلی خوبه. ولی باید دقت کنیم جواب های ما، کوتاه، موجز، در حد چند کلمه و فهم یک کودک باشه؛ و از پیچیده گویی و واگویی بازی های احتمالی سیاسی و تجزیه تحلیل اتفافات قبل و حین و بعد از جنگ بپرهیزیم. اگر در موقعیتی هستیم که احتمال جنگ واقعی کمه، بهتره خیالش رو راحت کنیم که اصلا اتفاقی نمی افته.
گاهی این سوال ها زاییده ی ذهن خود کودک هست و گاهی ناشی از منابع دیگر و اغلب ترکیبی از هردوی این ها.
بابا چرا کشورها با هم میجنگند؟
گاهی بعضی کشورهای دنیا وقتی نمیتونند با هم سر بعضی مسایل به تفاهم برسند و روش درست صحبت کردن و حل مشکل رو انجام نمیدند، یا یک کشور به کشور دیگه حمله میکنه، ممکنه جنگ انجام بشه. مثل همین آدم های دنیا بابایی.
به رفتار و تغییر احتمالی عاداتش دقت کنیم
البته که همیشه نمیشه یک تغییر رفتار رو ناشی از فقط یک عامل بیرونی دونست. ممکنه این تغییر رفتار مثلا در غذا خوردن، خوابیدن، بازی ها و... ناشی از ترس و استرس و یا سوال هایی درباه ی اخبار و حوادث جنگ باشه که نمیتونه جوابشون رو پیدا کنه و یا صرفا یک تغییر حالتی گذرا و معمولی.
محدود کنیم
تا جای ممکن نزاریم مورد اصابت تصاویر، صداها، راست ها و دروغ های رسانه های داخلی و خارجی قرار بگیرند. مخصوصا برای بچه های زیر 6-7 سال شاید ایجاد محدودیت راحت تر باشه. بچه های بزرگ تر ممکنه متن و تیتر روزنامه ها و سایت ها و ... رو بخونند که در جای خودش و به شکل مناسب باید باهاشون صحبت و راهکار مناسب انتخاب بشه.
هم سن و سالان و یا بچه های کمی بزرگ تر فامیل هم اغلب منابع خبری موثقی! برای کودکانمان هستند. احتمالا با همکاری چند نفره ی بزرگ تر ها و خود بچه ها، بشه برای این جمع دوستان؛ خیال آسوده تری فراهم کرد.
یادمون باشه حتی وقتی ظاهرا دارند بازی میکنند و حواسشون نیست، گوششون به صحبت ها و یا اخباری که ماها میبینیم و صحبت میکنیم و میشنویم هست و جلب میشه؛ یهو میبینی 10 دقیقه است داره از پشت سرت به تلویزیون نگاه میکنه!
به طور غیر مستقیم در این باره باهاش صحبت کنیم
اگر شک داریم که اصلا بچه ی ما همچین چیزی توی ذهنش میگذره یا نه! و دنیا رو آب ببره ایشون رو خواب میبره یا نه؟! میتونیم به صورت غیر مستقیم موضوع رو مطرح و از نتیجه ی مشهوده، تصمیمات مربوطه را بگیریم! ( یا نه :))) )
مثلا ی نقاشی با موضوع جنگ، یا یک نمایش چند نفره با همین موضوع، یا مثلا بپرسیم راجع به چیزهایی که اخیرا شنیده ای ( اگر میدونیم شنیده یا دیده یا احتمال زیاد میدیم ) نظرت چیه؟
اینجوری راه صحبت و گفتگو باز میشه. اگر دیدیم که اصلا عین خیالش نیست، که خب نیازی به صحبت و بازی و .. نیست. بیخیال بزن بریم!
اما اگر نشانه هایی دیدیم، بهتره که براش کارهایی بکنیم.
مسایل رو ساده توضیح بدیم و بیشتر از حد لزوم صحبتی در موردش نکنیم
نیاز نیست به فلسفه ی وجودی انسان و خیر و شر و چرایی جنگ و ... بپردازیم؛ در وهله اول همین قدر کافیه که وقتی دوتا کشور، مثل دو تا آدم، نمی تونن با هم درست صحبت کنند و راه صحیح حل مشکلاتشون رو بلد نیستند یا یکی از کشورها مثلا به کشور دیگه حمله میکنه، ممکنه جنگ اتفاق بیفته.
بهش این اطمینیان خاطر رو بدیم که در هر حالتی همگی کنار هم هستیم و هوای هم رو داریم و دست خدا همراه جمع هست
شاید بیشتر از چرایی و چگونگی جنگ، بچه های کوچک نگران مسایل دیگه ای مثل دور شدن از پدر و مادر، خانواده، دوستان، از بین رفتن سر پناه یا حتی دور شدن از بعضی اسباب بازی هاشون باشن!
ممکنه به هر دلیلی ( کار، مسافرت، جدایی و ... ) پدر و مادر همزمان کنار بچه نباشند؛ علی رغم سختی هایی که داره، باید این داستان هم مدیریت شه و تا جای ممکن که مشکلات دیگه ای ایجاد نکنه، در کنار کودک بود و یا ارتباط خودمون رو با بچمون حتی از دور به صورت های مختلف بیشتر کنیم. ( کلا همیشه این حفظ ارتباط خوبه)
دربار اش صحبت کنیم.
حالا چه به طور مستقیم اگر حرف زد چه غیر مستقیم، صحبت کردن و آماده سازی فضا برای گفتن فکر ها و احساساتشون خیلی مهمه.
لازمه که بزاریم حرف هاشون رو کامل بزنند؛ این عادت وسط حرف پریدن یا سریع راه حل ارائه دادن رو باید کنار بزاریم. گوش کردن و صد البته خوووب گوش کردن شاید مهمتر از خود حرف زدن باشه.
ضمن اینکه وقتی آرامش و روند عادی زندگی ما رو در عمل ببینند، احتمالا خودشون هم تا حد زیادی آرامش بیشتری پیدا میکنند. ( روتین های زندگی مثل ورزش، تفریح، آب دادن به گل ها و رسیدگی به باغچه و حیوانات ... همه روش های خوبی برای دادن انرژی مثبت در این فضای گرگ و میش هست ).
کتاب "پنج زبان عشق کودکان" ، اثر " گری چاپمن و راس کمپل " در زمینه ارتباط با کودکان راهکارهای خوبی ارائه میده
ما عشق سال های جنگ رو هم میتونیم داشته باشیم
به کودکمون در شرایط خاص ( چون قرار نیست با اولین سوالش همه ی چیزها رو بهش یهو بگیم، فقط در حدی که لازم هست طبق سوال هایی که میپرسه ) میتونیم از شخصیت هایی مثال بزنیم که موقع جنگ هم، چه در مناطق جنگی و چه در غیر مناطق جنگی، عشق به انسانیت و همه موجودات رو فراموش نکردند و براش با همه وجود تلاش کردند و این که نظرش رو بپرسیم در این شرایط چه کارهای بشردوستانه ای میشه کرد
در این زمینه پرسیدن نظرات و ایده های بچه ها هم مفید هست.
توی ی بازی، کودک میتونه نقش سرپرست یا رهبری افراد خونه رو در این شرایط بگیره. و ما هم موظف به احترام به قانون هاش هستیم، ولی البته یکم ی جاهایی حق اظهار نظر یا سوال هم داریم! (در صورتی که موضوع جنگ ذهن بچه رو درگیر کرده باشه )
خیلی چیزها توی این بازی ها هست که دست ما رو از آنچه در ذهن و احساس کودکمون میگذره، میگیره.
حالا دور از چشم بچه ها، ماها میشه و باید کارها و زیر ساخت های ابتدایی لازم رو برای شرایط احتمالی انجام بدیم.
و نهایتا مثل همیشه میتونیم و بهتره از مطالعه و کمک مشاوران مناسب در این زمینه استفاده کنیم. هزینه هایی که در این مورد و موارد مشابه برای مطالعات و مشاوره میشه در مقابل سلامت ذهن و جسم و اتفاقات بعدی، چیزی نیست ی جورایی سرمایه گذاری برای زندگیمون هست.
معمولا هم برای این موارد، یک یا چند جلسه ی کوتاه مشاوره کافی هست.
دلاتون آرام و شاد