ما آدمهای نسل سکوتیم! ما آدمهای این دوره زمانه عادت کردیم که سکوت کنیم، همدیگر را دوست داشتیم و سکوت کردیم، هی یواشکی رفتیم عکسهای پروفایل هم را نگاه کردیم و توی دلمان قند آب شد و سکوت کردیم تا او حرف بزند و هیچ وقت این اتفاق نیفتاد و او را از دست دادیم،
هی توی دانشگاه و محل کار نگاهمان را از هم دزدیدیم تا مبادا دست دلمان برای هم رو شود ...
ما توی رابطههامان سکوت کردیم و خیلی چیزها را نگفتیم تا طرف رابطه مان پررو نشود، وابسته نشود، دوستت دارم هایمان را ذخیره کردیم برای خودمان، برای نمیدانیم کجا!
دلتنگ شدیم و سکوت کردیم تا یک وقت غرورمان خدشه دار نشود، سکوت کردیم و منتظر ماندیم تا او دلتنگمان شود ...
توی جامعهمان پر از درد و فقر و دزدی شد و سکوت کردیم تا دیگری حرف بزند ....
فکر میکنم تصویر شصت و هفتاد سالگی نسل ما زن و مردیست که تنها لیوان چایی پررنگش توی دستهایش سرد میشود و در سکوت ترسناک خانهاش به حرفهایی فکر میکند که اگر گفته میشد حالا شاید روزگار قشنگتری کنار اوی زندگیش داشت ...