ویرگول
ورودثبت نام
هستی مولوی
هستی مولوی
خواندن ۲ دقیقه·۲ سال پیش

پارادوکس زندگی



من هنوز در میان تمام دلتنگی ها ،در اعماق چاه ناامیدی، امیدم به همان خدایی است که یوسف را از سیاهی به روشنایی کشاند.من هنوز به دنبال راهی هستم که جاده ای برایش وجود ندارد. من هنوز، دنبال راهی هستم که ابتدا و انتهایش معلوم نیست .من هنوز در میان تمام دلشکستگی ها بدنبال دلی هستم که دلم را به او بسپارم. فرقی ندارد خرد شدن له شدن نیست و نابود شدن، من همانند پروانه ای دیوانه و مست انقدر او را طواف خواهم کرد تا عبادتم مورد قبول واقع شود وبه نیستی بگرایم . زندگی چیست؟ زندگی شعری است که انرا باید سرایید.زندگی گلی است که باید انرا بویید .زندگی نواختن عشقی است که باید با دل شنید .زندگی لیلی است دریغا که مجنون از نگاه به او سیر نمیشود.زندگی اغوش مادری است دریغا که گرمایش اتش به پا میکند. زندگی تکیه گاه یتیمی است افسوس که هیچ تکیه گاهی در این دنیا وجود ندارد.زندگی مهر من به توست اما افسوس که مهری وجود ندارد. زندگی عشقی است جاودانه اما افسوس که دیگر عشقی وجود ندارد .اما... من خواهم رفت مانند سربازی که راهی جز رفتن ندارد زیرا میداند چه برود چه برگردد گرفتار باران تیر خواهد شد. مانند اسیری که میداند روزی ازاد خواهد شد .خواه با کلید خواه با مرگ. من خواهم رفت به ناکجا باد زیرا میدانم تو در انجا در میان انبوه گل های یاسمنی، هنگامی که قلبم همچو اسمان گلگون شود و باد مهربانی ارام دست در گیسوانت بکشد، منتظرم ایستاده ای تا تن زخمی ام را در اغوش بکشی و مرا به دیار خود ببری.
اه ای دلبندم انقدر دنبال سرایزی ان لبخندت بودم که هاجر برای اسماعیلش بدنبال اب نبود.ای تمام وجودم انقدر از این دنیا پرم که دیگر چشمانم تاب اینهمه غم را ندارند، به یوسف بگو تا پیراهنش را بیاورد کسی چه میداند شاید من نیز بینا شدم .خاطراتم مانند سیلی دیوار های تهی قلبم را فرو میریزند. عزیزکم بعد ازتو گویی تمام خوشی های جهان برایم مانند زهری است که تریاقی جز تو ندارد.میدانم که نمیتوانم جلوی چیزی را بگیرم ، همچو برگی که میوفتد رفتنی هم میرود.دنیا ان چنان تورا از من و مرا از تو دور کرد انگار که نمیدانست من هیچم و تو در تمام پوچی من همه ای.در اواخر شب هنگامی که چشمانم در چشمان ماه گره میوفتد یاد تو زنده میشود من همانند ماه از ازل تا ابد به دور تو خواهم چرخید تا به قیامت. تا زمانی که خورشید هردوی ما را در خود ببلعد من عاشقانه تورا عبادت خواهم کرد. زندگیم همانند پارادوکسی است .عشق و نفرت ،شادی و غم همه اینها در ان معنا میشوند اما نمیدانم چرا هر چه میکنم برای "من و تو" هیچ معادلی وجود ندارد.

نویسنده:رومی

عاشقانهزندگیخدارابطهعشق
خاطرات یک پشت کنکوری...
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید