
آیا تا به حال به این فکر کردهاید که مغزتان مثل یک سیستم کامپیوتری قابل هک باشد؟ چرا باید مغز خود را هک کنیم؟ این کار چه فایدهای دارد؟
این مقاله تلاشی است برای پاسخ به همین پرسشها. اما پیش از شروع بحث اصلی، بیایید کمی درباره مفهوم «هک کردن» صحبت کنیم.
در دنیای کامپیوتر، «هک» یعنی دسترسی به اطلاعات یا تواناییهایی که در حالت عادی قابل دسترس نیستند. یک هکر میتواند بنا به اهداف مختلف وارد سیستم شود؛ گاهی برای کمک به رفع مشکلات امنیتی (هک مثبت) و گاهی برای سوءاستفاده و تخریب (هک منفی).
پس وقتی میگوییم «هک کردن مغز»، منظورمان نوشتن برنامه و نصب نرمافزار روی ذهنمان نیست تا به یک ابرقهرمان تبدیل شویم. هدف این است که یاد بگیریم چطور میتوانیم قفلهای پنهان ذهن را باز کنیم و به ظرفیتهای تازهای از خودمان دست پیدا کنیم و از آن برای پیشبرد اهداف و مسیر زندگی خود استفاده کنیم.
یک کامپیوتر را تصور کنید:
بعضی وقتها میشود با ابزارهای آماده و ساده آن را هک کرد، مانند هک کردن سرویس وایفای همسایه با استفاده از یک برنامه اندرویدی 😂
اما در سطحی عمیقتر، هک نیازمند شناخت کامل سیستم، شبکه و رفتار آن است، مانند هک سیستمهای بانکی و نظارتی که از چندین لایه پیچیده تشکیل شدهاند.
مغز انسان هم به همین شکل است. برای «هک کردن مغز» دو مسیر کلی وجود دارد:
استفاده از ابزارها و محرکهای بیرونی
شناخت عمیق خود یا همان خودشناسی
بعضی افراد به صورت آگاهانه یا ناآگاهانه برای افزایش تمرکز و انرژی ذهنی به محرکها روی میآورند. برای مثال:
داروهایی مثل ریتالین یا دکستروآمفتامین
مواد محرکی مثل ماریجوانا یا کریستال
این محرکها میتوانند برای مدتی کوتاه باعث تمرکز، انرژی یا حتی حس سرخوشی شوند. فردی که از این مواد استفاده میکند، برای مدتی کوتاه میتواند تمرکز بیشتری روی یک موضوع داشته باشد، هوش هیجانی بالاتری نشان دهد و حتی خلاقتر عمل کند. اما مشکل اینجاست که این حالت موقتی است و آسیبهایی را در پی دارد.
مصرف مداوم آنها به مرور باعث میشود:
بدون مصرف ماده نتوانید به عملکرد طبیعی برگردید
فعالیتهای ساده روزمره هم به سختی انجام شوند
بیمیلی و بیانگیزگی ایجاد شود
وابستگی شدید (اعتیاد) شکل بگیرد
فیلم Limitless نمونه جذابی از این ایده را نشان میدهد: شخصیتی که پس از مصرف یک دارو به تواناییهای فوقالعادهای دست پیدا میکند، اما در ادامه اسیر عوارض و وابستگی آن میشود. در فیلم هم دیده میشود که ترک ناگهانی دارو باعث افت شدید عملکرد مغز و حتی تهدید جان فرد میشود.
عموم افراد تصور میکنند اعتیاد یعنی «خیلی زیاد مصرف کردن» یا «به خاک سیاه نشستن». اما در علم روانشناسی، موضوع خیلی گستردهتر است. روانپزشکان بر این باورند اگر کسی در طول ۱۲ ماه دستکم دو مورد از ۱۱ نشانههای زیر را داشته باشد، میتوان گفت دچار اختلال مصرف ماده شده است:
مصرف بیشتر یا طولانیتر از آنچه قصد داشته
تلاشهای ناموفق برای قطع یا کاهش مصرف
صرف وقت زیاد برای تهیه، مصرف یا بهبود از اثر ماده
هوس یا اشتیاق شدید برای مصرف (craving)
ناتوانی در انجام مسئولیتهای مهم شغلی، تحصیلی یا خانوادگی
ادامه مصرف با وجود مشکلات در روابط اجتماعی یا خانوادگی
کنار گذاشتن فعالیتهای مهم و لذتبخش به خاطر مصرف
مصرف در شرایط خطرناک (مثل رانندگی یا کار حساس)
ادامه مصرف با وجود آگاهی از آسیب جسمی یا روانی
افزایش تحمل؛ نیاز به دوز بالاتر برای رسیدن به همان اثر قبلی
تجربه علائم ترک هنگام قطع یا کاهش مصرف
سوءمصرف مواد مخدر یک پدیده صفر و صدی نیست. بلکه دارای یک طیف است: خفیف، متوسط یا شدید. پس اعتیاد یک برچسب مطلق «بله یا خیر» نیست، بلکه یک بازه است که افراد در درجات مختلفی از آن قرار میگیرند:
سه تا چهار مورد: خفیف
پنج تا هفت مورد: متوسط
بیش از هفت مورد: شدید
استفاده از مواد محرک میتواند دلایل متفاوت و متعددی داشته باشد. برای سادهسازی درک این موضوع باید به نقش فشار در زندگی توجه کنیم. فشار میتواند شکلهای مختلفی داشته باشد:
فشار زمانی: مثل وقتی باید پروژه بزرگی را در مدت کوتاهی تحویل دهید یا برای کنکور آماده شوید.
فشار روحی و روانی: احساس تنهایی، شکست، ناکافی بودن یا طرد شدن.
فشار محیطی: مثلاً وقتی پایاننامهای دارید یا زیر نگاه و توقع دیگران باید بهترین عملکرد را ارائه دهید.
برای هر فرد، این فشارها شدت و معنای متفاوتی دارند. چیزی که برای یک نفر عادی است، ممکن است برای دیگری غیرقابلتحمل باشد. همین تفاوتها باعث میشود بعضیها برای فرار از فشار به محرکها پناه ببرند.
اما آیا راهی هست که بدون محرکهای بیرونی مغزمان را هک کنیم؟ چطور میتوانیم به همان سطح عملکرد و بازدهی برسیم که مواد محرک بهطور موقتی ایجاد میکنند؟ کلید اصلی این پرسش خودشناسی است.
خودشناسی یعنی یاد بگیریم چگونه مغزمان کار میکند و چه الگوهایی ما را به عملکرد بهتر میرسانند. باید کشف کنیم:
در چه شرایطی بیشترین بازدهی داریم
چه چیزهایی به ما حس آرامش میدهد
چه موقعهایی ذهنمان شفافتر، خلاقتر و متمرکزتر عمل میکند
تمرکز هم بخشی از همین مسیر است. فرمول ثابتی برای همه وجود ندارد. هر کس باید کشف کند چه چیزی برایش کاربردی است:
برخی با موسیقی به اوج تمرکز میرسند، برخی با سکوت مطلق
بعضی در جمع انرژی میگیرند، بعضی در تنهایی
بعضی با نوشتن یا رسم ساده کارها روی کاغذ ذهنشان را منظم میکنند
راز ماجرا این است: هیچ نسخهای برای همه وجود ندارد. درست مثل یک هکر که برای ورود به سیستم باید رفتار طبیعی آن را بشناسد، ما هم باید خودمان را بشناسیم تا بتوانیم ذهنمان را از درون «هک» کنیم. اگر بتوانیم تصویر دقیقتری از خودمان به دست آوریم، میتوانیم از ذهن و مغزمان بهره بیشتری ببریم، مسیر زندگی و کارمان را بهتر پیش ببریم و به انتظارات و اهدافمان نزدیکتر شویم.
کتاب Flow نوشته میهالی چیکسنتمیهالی
کتاب قوانین طبیعت انسان نوشته رابرت گرین
تمرینهای مدیتیشن و Mindfulness
باید به این نکته توجه کرد که خودشناسی درست مثل ورزش کردن است؛ یکبار رفتن به باشگاه معجزه نمیکند، اما با تمرین و تداوم، تغییراتش را توی انرژی و تمرکزت میبینی. خیلیها اصلاً از ظرفیت ذهن و انعطافپذیری شگفتانگیز انسان خبر ندارند، و وقتی قدمی برمیدارند، چون زود نتیجه نمیگیرند خسته و ناامید میشوند. در حالیکه خودشناسی یک مهارت است و مثل هر مهارت دیگری نیاز به آزمونوخطا و گاهی کمک گرفتن از مشاور یا مربی دارد. درسته که استفاده از محرکها آسان است و اثرش را در یک چشم بههمزدن نشان میدهد، اما نمیشود از آسیبهای بلندمدتش گذشت. در مقابل، روشهای طبیعی مثل خواب کافی، تغذیه مناسب، ورزش و تمرینهای ذهنآگاهی آهستهتر عمل میکنند، اما نتیجهشان پایدارتر، عمیقتر و بدون آسیب خواهد بود.
ترک محرکها شاید در ابتدا دشوار باشد، اما همیشه امکانپذیر است. مسیر هرکس متفاوت است، ولی چند نکته عمومی وجود دارد:
مرحله جسمی: پس از ترک یک تا سه ماه، اغلب نشانههای فیزیکی مصرف از بین میرود. در این دوره بهتر است کمتر کار کنید و بیشتر استراحت داشته باشید.
مرحله ذهنی و روحی: این بخش معمولاً سختتر است. برای غلبه بر آن باید فعالیت خود را بالا ببرید؛ ورزش کنید، مهارت جدید یاد بگیرید و ارتباطات اجتماعیتان را حفظ کنید.
تمرکز و خودشناسی: این ابزارها جایگزین محرکها میشوند. با تمرین شناخت الگوهای ذهنی و مدیریت احساسات، عملکردی پایدار به دست میآورید که هیچ دارویی نمیتواند جایگزینش شود.
تراپیست: خودشناسی همیشه ساده پیش نمیرود و گاهی وسط راه انگیزه کم میشود. یک مشاور یا تراپیست میتواند مثل راهنما کنارتان باشد، کمک کند الگوهای ذهنیتان را بهتر بشناسید و قدمبهقدم مسیر را جلو ببرید.
«هک کردن مغز» یعنی باز کردن قفلهایی که جلوی دسترسی ما به تواناییهای پنهان ذهنمان را گرفتهاند.
میتوانیم با محرکها این قفلها را باز کنیم، اما این روش موقتی، پرهزینه و آسیبزاست.
یا میتوانیم با خودشناسی، تمرکز و تمرین، از درون ذهنمان را هک کنیم؛ روشی پایدارتر، سالمتر و قدرتمندتر.
مغز ما ظرفیتی بیپایان دارد؛ فقط باید یاد بگیریم چطور به آن دسترسی پیدا کنیم. پس دفعه بعدی که حس کردید مغزتان کم آورده، به جای قرص و محرک، یک نفس عمیق بکشید، خودتان را بهتر بشناسید و از راه درست مغزتان را هک کنید 😉
کتاب ملت دوپامین، نوشته دکتر آنا لمبکه (Anna Lembke)
درسنامهها و سخنرانیهای دکتر آذرخش مکری، استاد روانپزشکی دانشگاه تهران
مشاهدات میدانی و تجربههای بالینی در حوزه رفتارهای مصرفی و اعتیاد