مهدی رودکی
مهدی رودکی
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

جاده جنگلی

نگل در روز مه‌آذین، نهایت زیبایی را دارد
نگل در روز مه‌آذین، نهایت زیبایی را دارد

درست بعد از آخرین پل، رود خروشان نفسی می‌گیرد و بسترش را بر پهنه پیش‌رو می‌گستراند. اینجا کمی مانده به انتهای اتوبان رشت است. کوه و رود و جنگل به‌هم می‌رسند و تفرجگاهی‌ست برای مسافران تا آخرین فرصت تجربه جنگل را از دست ندهند.

همین که می‌رسم پسر و دختری به سویم می‌آیند، هیجان دارند.

پسر می‌پرسد «از این طرفم راه دارد؟»
- بله.
دختر می‌گوید «یعنی از داخل جنگل اومدی؟»
- بله.
پسر می‌پرسد «مسیرش چطوره؟ ما هم می‌تونیم بریم؟» و همزمان به ۲۰۶ نقره‌ای اشاره می‌کند. می‌گویم «اگه بعد از بوسه‌های جنگلی با پیاده برگشتن مشکلی ندارید»، خنده پهنای صورتم را می‌گیرد و پله‌پله می‌گویم «شما هم می‌تونید». حالا هر سه می‌خندیم.

دختر برای خنثی کردن حرف‌های من، می‌گوید «حالا اونقدرها هم هَوَل نیستیم». با انگشت درخت بلندی را در دوردست نشان می‌دهم و می‌گویم «تا اون درخت پیاده برید. پنج دقیقه راهه، جای دنجی‌یِ و بد نیست کمی هم گِلی بشید. شاید چسبید».

چقدر شبیه اوست. خندان و راحت حرف می‌زند، با دست‌هایش حرف می‌زند. چشمان سیاهی دارد، ابروانی پرپشت، صورتی سبزه و بینی کمی بزرگ؛ انگار خودش است. مثل او اهل آرایش نیست و ساده‌پوش است. او که در کافه دوژوان آخرین نگاه و خنده را به من داد و رفت. چقدر از مالزی بدم می‌آید.

پسر بلندتر می‌خندد. همان زمان که به سمت من دویدند، هوایی شدم. می‌گوید «خیلی باحالی، دمت گرم». هیچ نمی‌گویم. دستی تکان می‌دهم و به کنار رود می‌روم.

خاطرات چون رودی در جریان‌اند، می‌آیند و می‌آیند؛ هیچ رفتنی، نیست.

اینک در ساحل ایستاده‌ام و کامیون قرمز آن طرف رود را تماشا می‌کنم؛ حسابی تمیز شده است و برق می‌زند. تقریبا چهل متر دورتر است و در کنار آن مردی با پاچه‌هایی خیس مشغول تکان دادن پارچه‌ای در هواست.

حیفم آمد داستان کامل را اینجا بگذارم. البته مدتی گذاشتم و خبری نشد. خوانندگان اینجا معتاد تیترهای خاص‌اند مثلا پنج چیز که ... چرا فلان شد... چگونه فلان کنیم ... یازده دلیل برای ... یا خلاصه کتاب و ترفندهاب وبی. ادامه داستان را در اینجا بخوانید. امیدوارم در سایت چرخی بزنید و بقیه مطالب رو هم ببینید. گذاشتن نوشته در اینجا با این حال تجربه‌ای خوب برای بررسی شرایط بود. نه اینکه خیلی شاخ بنویسم؛ مخاطب من با این نوع نوشته‌ها در اینجا نیست. سبک دیگری از نوشته‌ها را باید آزمایش کنم تا سلیقه مخاطبان اینجا را بیابم. /سپاس


عشقزندگیسفرنویسندگیداستان
‏از تجربیات کاری، امید، شوق ‎سفر، زندگی در ‎روستا، دنیای اوپن سورس و ‎سئو می‌نویسم. سایتم: https://roudaki.com
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید