
اولین تصویری که از شما در ذهن دارم مربوط به دوچرخهسواری تو جاده چالوس نوشهره. خیلی کوچیک بودم هنوز 4 سال نداشتم. دوچرخه، هرکولس بیست و هشت یشمی رنگی بود که قاب زنجیر هم داشت. از باریکه خاکی کنار جاده حرکت میکردیم و سگ بزرگی هم در کنارمون میدوید. شما رکاب میزدی و من هم لذت میبردم. فکر کنم بیشتر عصرها کارمون همین بود. نمی دونم چه جوری این همه جزییات یادم مونده شاید به خاطر حس لذت بخشی باشه که به این خاطره سنجاق شده و به یاد ماندنی و این قدر شیرینش کرده. همه پدرها باید از این کارها انجام بدن تا قلب بچههاشون رو تسخیر کنن؛ یک بار و برای همیشه. عزیز دل دوستداشتنی و خاطره سازِ من، روزت مبارک و سایه گسترده و آرامش بخشت همیشه بر سر ما مستدام.
خیلی ارادتمند شما