رضا ضیائی‌دوستان
رضا ضیائی‌دوستان
خواندن ۱ دقیقه·۴ سال پیش

شیش و هشتِ کمر‌شکن


1
سرِ شب بود، نمی دونم چرا حوصله نداشتم پیاده برم؛ کنار خیابون منتظر ماشین وایستادم. خیلی طول نکشید، پژو متوسط الاحوال و طرب‌انگیزی رسید. گفتم دربست تا در خونه‌مون. گفت بامزه خونه‌تون کجاست؟ گفتم اول کوچه دلربا. خندید گفت تا کوه قاف هم باشه می‌برمت بیا بالا مشدی. سوارشدم. شیش و هشتِ کمرشکنی از بلندگوها پخش می‌شد. گفت همیشه این قدر باحالی؟ گفتم خورشید که می‌ره تازه روم باز می‌شه و بامزه می‌شم. خندید و گفت خوشی مشدی،خوشی. گفتم مشدی گنبذش طلاست. خوش نباشیم چی باشیم؛ با این ساز و دهلی که تو ماشینت راه انداختی نمی‌شه خوش نبود. گفت اینم نباشه که دیوونه می‌شم. سخت شده سخت. هر چی درمیاریم کفاف نمی ده. دیروز مرغ گرفتم بردم خونه خانوم می‌گه چقدر مرغ می‌گیری یه کم گوشت هم بگیر گاهی وقتا. شیش ماهه که گوشت نگرفتم.

2
تو یکی از این برنامه‌های تلویزیونی، مسئول سابق یکی از نهادهای اسم ‌و کسب دار نشسته بود و داشت با افتخار، و البته شجاعت، می‌گفت که ماشینش لکسوسِ شاسی بلنده. البته بعد بلافاصله اضافه کرد که برای سفرهای زیادی که به نقاط مختلف می‌کنه باید یه همچین ماشینی داشته باشه و اضافه کرد که البته اون موقع که این ماشین رو خریده قیمتش 200 میلیون بوده و بعدشم گفت که حقوق ماهیانه و اضافه کاریش 19 میلیون تومنه و به نسبت کاری که می‌کنه پول زیادی نمی‌گیره چون کارهای بزرگی انجام داده و می‌ده.

3
نمی‌دونم چرا وسط صحبت‌های مسئول سابق یهو صدای توپ و تانک تو سرم پیچید و بلندو بلندتر شد و بعد به تدریج شیش و هشتِ کمرشکن از زیر اون صداها یواش یواش بالا اومد، همه صداها رو محو کرد و خودش همه جا رو پر کرد. همه جا رو.


https://virgool.io/@rziadoostan/%DA%A9%D8%B1%D9%88%D9%86%D8%A7-%D8%AA%D8%A7-%D8%B9%D8%B4%D9%82-%D9%87%D8%B3%D8%AA-%D8%B2%D9%86%D8%AF%DA%AF%DB%8C-%D9%87%D9%85-%D9%87%D8%B3%D8%AA-i9shwyikp1a2
داستانک
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید