اواخر اسفند ماه بود، از همون دو ماه پیش که دوره آموزشیمون شروع شد، همه هیجانزده، منتظر بودیم روز تیراندازی از راه برسه و بریم میداِنتیر. قبل از طلوع آفتاب پیاده راهافتادیم و وقتی که خورشید دراومد، بیرون از بیرجند بودیم و داشتیم از جلوی خونه اسدالله علم رد می شدیم. خونه که نبود یه کاخ واقعی بود با یه نمای خیلی باشکوه. مثل اینکه خونه مصادره، و به یک اداره تبدیل شده بود. هنوز کاخ نشینی رواج نداشت، اوایل انقلاب بود.
حدود ساعت ۸ صبح رسیدیم میدان تیر. کولهپشتیهای سنگین، هوای خیس و نمناک و راهپیمایی طولانی، خسته و لوردهمون کرده بود. باید چادر می زدیم. هر سه نفر یه چادر. اول کمی زمین رو کندیم و بعد چادر رو، همون طور که آموزشمون داده بودن، روی لبه گودال کمعمقی که کنده بودیم،سوار کردیم؛یک ساعتی وقتمون رو گرفت. بعد از برپایی چادر و جابهجا کردن وسایل رفتیم سراغ اسلحه. به هر دو نفر یک اسلحه و چند تا فشنگ دادن و تاکید کردن که حتمن باید پوکه فشنگ ها تحویل داده بشه.
بر خلاف تصور اصلن با شکوه و هیجان انگیز نبود. با هر شلیک حتا با دهان باز هم یه چیزی تو گوشمون سوت می کشید انگار سرمون کنار یه ناقوس بود و ناقوس هم در حال نواختن. یه نفر تیراندازی میکرد و نفر دوم در کنارش درازکش و با کمک کلاهش، راه خروج پوکهها رو می بست و نمیذاشت جای دوری برن؛ و بعد جاها عوض میشد. تقریبن نتیجه تیراندازی افتضاح بود. فقط یه تیر به سیبل خورد؛ بقیه همه به خطا رفته بود.
وقتی که گروه اول تیراندازیشون تموم شد و جاها داشت عوض میشد، صدای دنگ دنگِ خوردنِ دو فلز به هم؛ توجهمون رو جلب کرد. خوب که دقت کردیم دیدیم یه چیزی داره به پایه فلزی پرچم میخوره، و خوبتر که دقت کردیم دیدیم یکی از کادریهای بیدرجه، کسانی که به دلایل مختلف درجههاشون رو از دست داده بودن، داشت ایستاده و با کلت تیراندازی میکرد و همه تیرهاش هم میخورد به هدف؛ به همون میله فلزی پرچم. می گفتن افسر گارد جاویدان بوده و درجههاش رو هم ازش گرفته بودن ولی چون خیلی ورزیده بود هنوز نگهش داشته بودن.قدش بلندبود، تقریبن بلندتر از همه افراد گردان، چهارشونه و ورزیده با پاهای خیلی بلند. با هیچ کس دمخور نمیشد و همیشه تنها بود ولی تو میدان تیر به وجد اومده بود و داشت دقِ دلش رو سر میله فلزی پرچم خالی میکرد. اواخر اسفند ماه سال 1362 بود و تازه سه سال از جنگ گذشته بود.
این داستانک رو میتونین در پادکست شبانه (اینجا) گوش کنین.