آیا وقتی ماه کامل است، آیا وقتی روزها بلند میشوند، آیا وقتی شبها زود میگذرند، به هنگام تمام طوفانی که در سرم میپیچید باید چراغها را خاموش کنم؟ بالش را اینور آنور کنم تا به همه آنچه من را قرار نمیدهد رو نشان ندهم؟
با خود چه کنم؟
با تمام این شبها چه کنم؟
با این عمرِ در گذر؟
ستارهای، نوری، بارقهای، نابههنگام از راه خواهد رسید؟ و اتاق کوچکم را گرم خواهد کرد؟
باید راه بیفتم...از تمام راهها و کوچهها و شهرها تکهتکه جمع کنم تا خودم را باز بیابم...
گفته بودم:
Wind in my hair, I feel part of everywhere...