صابر
صابر
خواندن ۶ دقیقه·۵ سال پیش

چرا یک پوچ‌گرای خوش‌بین هستم؟

پوچ‌گرایی

ما و زمینمان هیچی نیستیم؛ هیچ. جرقه‌ای بی‌مقدار، بی هدف کم نور و گذرا در جهانی بی‌پایان. تازه اگر جهان یکی باشد و خودش در برابر جهان‌های دیگر در حد هیچ نباشد؛ که در آن صورت هیچ در هیچیم. کل بشریت کسر ناچیزی از عمر دنیایی است که می‌شناسیم، چه برسد به من و شما. در سیاره‌ای که کسری ناچیز از مساحت کهکشان راه شیری است زندگی می‌کنیم. خود این کهکشان هم یکی از میلیاردهاست.

ما در این کهکشهان راه شیری هیچیم و این کهکشهان در جهان و هیچ و شاید جهان در جهان‌های دیگر هیچ
ما در این کهکشهان راه شیری هیچیم و این کهکشهان در جهان و هیچ و شاید جهان در جهان‌های دیگر هیچ


حالا هی دین اختراع کنیم و فلسفه ببافیم که مگر می‌شود بی‌هدف آمده باشیم؟ چرا نشود؟ مگر می‌‌شود این همه نظم و پرنده و چرنده و سلول و گل رز و گل شبدر بی هدف باشند؟ چرا نشود؟ بدون ناظم باشند؟ چه نظمی؟ این که در طی میلیون‌ها سال سلول‌ها به هم چسبیده‌اند و جسمی تشکیل داده‌اند و مغزی و احساسی چه نیازی به نظم بیرونی دارد؟

حالا هی بگویید بهشتی هست و جهنمی هست و تناسخی و فلانی و بهمانی. روی چه حسابی؟ چون دوست داریم. چون منطقی نیست که نباشد. اما این چه منطقی است که بر مبنای وجود ما (اشرف مخلوقات؟!) استوار باشد؟ خود بزرگ‌بینیم. یادمان می‌رود کمتر از ذره‌ای هستیم در این جهان بیکران. اصلاً ریاضیاتی‌اش را هم حساب کنی چون در مقابل عظمت جهان به صفر میل می‌کنیم پس خودمان را باید صفر در نظر بگیریم. اپسیلون هم نیستیم. در جهنمی هستیم که بر اساس تکامل شکل گرفته و باید موجودات دیگر را بخوریم تا زنده بمانیم و جهش ژنتیکی کنیم که بر اثر تغییرات محیطی نمیریم. بعد از چند سال زندگی تبدیل به خوراکی برای کرم‌ها یا ماهی‌ها شویم. یا شاید جزئی از خاکی شویم که دو میلیون سال دست نخورد در عمق چهار متری زمین باقی بماند و بعد با یک سیل ویرانگر به چند صد متر آنطرف تر منتقل شود و یک میلیون سال دیگر هم آنجا بماند.

اثر تام گالد. ترجمه:  «دانشمند: اگر کار من باعث شود که فقط یک نفر احساس کند که موجودی ناچیز، جزئی و بی‌مقدار است که در یک دنیای بی‌تفاوت و سرد گم شده است، کارم را درست انجام داده‌ام.»
اثر تام گالد. ترجمه: «دانشمند: اگر کار من باعث شود که فقط یک نفر احساس کند که موجودی ناچیز، جزئی و بی‌مقدار است که در یک دنیای بی‌تفاوت و سرد گم شده است، کارم را درست انجام داده‌ام.»


جهنم همینجاست. از این بدتر هم می‌شود؟ عشق بورزیم به پدر و مادرمان تا بمیرند. فرزندانمان و برادران و خواهرانمان را دوست داشته باشیم تا وقتی دردی می‌کشند از درد آنها برنجیم. که وقتی بمیرند یا بیمار شوند بدترین احساس را تجربه کنیم و وقتی خودمان سرطان یا آسم گرفتیم یا مردیم بدترین احساس را به آنها بدهیم. گشنگانی در آفریقا را ببینیم که راستی راستی کرکس‌ها منتظر مرگشان هستند. درد کودکان شیمیایی شده جنگ‌های خاورمیانه و بی‌خانمان‌های امریکا و مجروحان بی و دست و پای افغانستان را حس کنیم.

سودان (۱۹۹۳) عکاس: «کوین کارتر» که چند ماه بعد از گرفتن این عکس خودکشی کرد.
سودان (۱۹۹۳) عکاس: «کوین کارتر» که چند ماه بعد از گرفتن این عکس خودکشی کرد.

پس پوچ‌گرا هستم چون این جهان هدفی ندارد و زندگی و تنازع بقا دردناک و آزاردهنده است.

پوچ‌گرایی خوش‌بینانه

با همه اینها امیدوار و خوشحالم! آگاهانه امیدوار و خوشحالم. ما که سرنوشت محتوممان نیستی است چرا این جرقه بی‌معنی زندگی را خوش نباشیم؟ چرا از عطر گل و غذای خوشمزه لذت نبریم؟ بی حاصل بودن دنیا چه منافاتی با خوشحال بودن ما دارد؟

حتماً که خیام هم یک optimistic nihilist بود که می‌گفت:

ای دل چو زمانه می‌کند غمناکت
ناگه برود ز تن روان پاکت
بر سبزه نشین و خوش بزی روزی چند
زان پیش که سبزه بردمد از خاکت

اما این کافیست؟ با درد بقیه چه کنیم؟ نمی‌شود که خودمان خوش باشیم و گرسنه‌های آفریقایی را ببینیم و هیچ کاری نکنیم و دردمان نیاید. پس یا باید از احوالات دنیا بی‌خبر ماند یا کاری کرد. من با بی‌خبری مخالفم، چون این همکاری با سیستم‌های فاسد و چپاول‌گران است. وقتی بی‌خبرم از حال یک کودک یمنی که با بمب‌های شاهزاده عربستانی کشته می‌شوند، از یک کودک سوری که با بمب‌های شیمیایی کشته می‌شوند، از دختری که توسط طالبان شلاق می‌خورد، از مهاجر مکزیکی که از امریکا بیرونش می‌کنند و فرزندش را در کمپی زندانی می‌کنند، من همراه با محمد بن سلمان و بشار اسد و ملاعمر و دونالد ترامپم. بی‌خبری و بی‌عملی جنایت است. درست است که زندگی پوچ است اما چرا به آن هیچ معنایی ندهم و تلاش نکنم درد دیگران را کمتر کنم؟ حداقل محصولاتی که به دولت اسرائیل بودجه می‌رسانند را نخرم تا یک سرباز کمتر استخدام کنند که یک نوجوانان فلسطینی کتک نخورد. حداقل یک سپاهی فاسد را رسوا کنم که هزینه دزدی‌هایش (که سبب توسعه کارتن خوابی و بیکاری و فقر شده است) بیشتر شود.

آیوا سیتی/ امریکا (۲۰۱۷) عکاس: مارک نومان. تظاهراتی علیه دستور اجرایی ضد مهاجرتی ترامپ.
آیوا سیتی/ امریکا (۲۰۱۷) عکاس: مارک نومان. تظاهراتی علیه دستور اجرایی ضد مهاجرتی ترامپ.


امیدوارم به آموزش، به پیشرفت دانش، به مبارزه با فساد، به تمرکززدایی از قدرت‌ها، به زندگی بهتر و درد کمتر، به پیشرفت‌های پزشکی، به کمرنگ شدن فرهنگ پول‌محور، به توسعه روابط اجتماعی، به نزدیک‌تر شدن آدم‌ها، به اینکه بنی آدم اعضای یکدیگر شوند. برای این امید می‌جنگم که به زندگی‌ام معنا دهم. درست است که زندگی به خودی خود پوچ و بی‌هدف است اما ما می‌توانیم با فعال بودن و با تصمیم گرفتن و فکر کردن و با عمل کردن زندگی خود و دیگران را بهتر کنیم. درد مریضی‌ها را کمتر کنیم. اوضاع اقتصادی همه را بهتر کنیم. به نسل‌های آینده اینها را آموزش دهیم و آنها بهتر از ما این راه را ادامه دهند. تا شاید روزی، از آن خاکی که چند میلیون سال دست‌نخورده باقی ماند DNA ما را پیدا کنند و بازتولیدمان کنند و همه مردگان زنده شوند و با قوانین و مناسبات چند میلیون سال دیگر به زندگی برگردند. ایده‌آل‌گراینه است، اما شدنی است اگر نادانی‌هایمان، بی عملی‌هایمان، بمب‌های اتمی‌مان، ویروس‌های کشنده‌مان و مشکلات ریز و درشت دیگر را درست کنیم. اگر فکرمان و تکنولوژیمان را همزمان توسعه دهیم و شهاب سنگی به این زمین ناچیز نخورد و خورشید به تابشش ادامه دهد و ویروسی مرگبار همه را نکشد، می‌شود، خوب هم می‌شود!

در همین رابطه:

- ما هیچ، ما نگاه

اگزیستانسیالیسمنیهیلسمپوچگراییسیاستفلسفه
اینجا تجارب، مشاهدات، احساسات و موضعم را می‌نویسم. از آینده تکنولوژی گرفته، تا شعر و ادبیات و روانشناسی و سیاست و جامعه‌شناسی و خیلی موضوعات دیگر.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید