Faezeh Moghadam
Faezeh Moghadam
خواندن ۲ دقیقه·۶ سال پیش

گذشته، حال و آینده

من همیشه "پیش از" هر کاری را بیشتر از "پس از" آن کار دوست دارم. پیش از هرکاری الان است، ذوق دارم، انگیزه دارم، با شادی انجامش می دهم نمی دانم نتیجه چه می شود، هیجان دارم و تلاشم بر شادی خود و دیگران(بسته به موضوع کار) است. اما همین که انجام شد و تمام شد "پس از" آن کار شروع می شود، دیگر خیلی دوستش ندارم. دلم ازش می گیرد. تلاش ها و انگیزه هام در دل آن کار و نتیجه اش مانده و تمام شده بعضی وقت ها هم کمی دلتنگش می شوم.

مثل دیدن آلبوم عکس. به نظر من همیشه عکس های همین الان، همین امروز، همین ماه و همین سال خیلی خیلی قشنگ تر و پر رنگ تر و شاداب تر از عکس های دیروز و دو روز پیش و یک هفته پیش و یک ماه پیش و یک سال پیش هستند. 

به نظرم حالا همیشه نورانی و شفاف و پرنگ است. حالا صدا دارد،احساس دارد و هیجان در حالا وجود دارد. 

گذشته، حال و آینده
گذشته، حال و آینده

گذشته که برای من همون"پس از" کار است، نمی دانم چرا به نظرم تیره و تار است، نور ندارد، شفاف نیست، همیشه افسوس و حسرت دارد، دوستش ندارم. در فرهنگ عامیانه گفته می شود: آخی!! حیف!! این کلمات بی رمق هستند، در موقع تلفظ کشیده می شوند و فوری و پرقدرت ادا نمی شوند.

دنبال رد پای "حالا" هستم. حالا مثل جوی آب می ماند، صدا دارد، نور دارد، حرکت دارد، هیجان دارد، شادی دارد، رفت و آمد دارد، انعکاس دارد، در حالا همیشه غافلگیری وجود دارد. در حالا زندگی و حیات وجود دارد.واقعیتش این است که من هیچ ارتباطی با آینده تا کنون نتواسته ام برقرار کنم. آینده در نظرم همیشه خاکستری و پرغبار می آید. آینده به نظرم مثل جنگل های شمال می ماند، نمی دونی کجایی، نمی چقدر دیگه بروی خواهی رسید، نمی دانی ظهر است یا صبح، نور را نمی بینی، روشنی را نمی بینی فقط درخت و درخت و درخت می بینی و فقط خیسی و تری وجود دارد. آینده گنگ است غبار دارد غبار جلوی نور را می گیرد و من اصلا دوستش ندارم چون نور نمی شود که نباشد.

حال خوبتو با من تقسیم کنگذشتهحالآیندهدلنوشته
linguistic-cultural mediator
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید