چند روز قبل، بعد از یک سال توقف وبلاگ نویسی دوباره وبلاگ نویسی رو شروع کردم. در مجموع تا الان دو پست نوشتم که به طور متوسط با بازخوانی و اصلاح اشکالات انشایی و املایی حدود ۳۰ الی ۴۰ دقیقه طول کشید. یک از پستها تقریبا نقد مانندی بود در مورد سریالی که دیده بودم و پست دوم هم نظر و عقیده خودم در مورد بخشی از مباحث مطرح شده در مورد پیام رسان داخلی بود.
تقریبا بعد از نوشتن هر دو پست با چند باری که برگشتم و نوشته خودم رو خواندم با خودم میگفتم کاش این رو هم اضافه میکردم یا کاش این جوری مینوشتم. حتی در مورد پس دوم چند ساعت بعد از ارسال، تیتر رو عوض کردم و حتی دیدم که نوشته من باعث کج فهمیهایی شده که بهش فکر نکرده بودم.
اما بعد از مقدمه بریم سراغ چالش سی روزه وبلاگ نویسی و ساز مخالف من.
به نظرم زمان کوتاه سی روزه و اجبار نوشتن روزانه باعث میشه که کلی مطالب سطحی و تقریبا کم ارزش تولید بشه، ممکنه شما بگید که احتمال داره داخل همین مطالب سطحی، چند تایی هم چیز درست و حسابی پیدا بشه و همین قابل قبول است. اما به نظر من به جای اجرای زمان فشرده سی روزه و تولید حجم عظیم مطلب بهتر بود راه و روش دیگری برای این موضوع در نظر گرفته میشد.
شاید گفته بشه که همین سی روزه نوشتن تمرینی میشه برای یادگرفتن وبلاگ نویسی. اینکه چطور برای نوشتن دنبال موضوع باشیم و چطور شروع کنیم و ادامه بدیم و به اصطلاح مطلب رو ببندیم.
اما حسی که از سی روز نوشتن دارم، مثل حس آموزش نظامی اولیه هست که در خدمت سربازی وجود داره. همه چیز به صورت خشن، سخت و تکرار و تکرار هست. قطعا در پایان دوره آموزش از نظر آمادگی جسمانی کمی ورزیده تر شدهایم. اما این ورزیدگی چقدر قرار هست مفید باشد؟
به نظرم بهتر هست چالش بعدی به جای فشردگی زمانی روی موارد دیگری مثل عمق مطلب یا تاکید روی موضوعی خاص باشه.
پی نوشت: این پست هم مثل دو پست قبلی چندان پخته و کامل نیست و حتی الان که دارم تمومش میکنم میبنیم چیزهایی هست که میتونم اضافه کنم ولی وقتش رو ندارم :)