در جایی از همین کرهی زمین، یک پروژه دولتی فوق سری برای ایجاد یک فناوری قدرتمند ترکیبی در حال انجام بود. بعدها آن پروژه که فقط برای عدهی بسیار معدودی شناخته شده بود، با هدف دستکاری افکار و اعمال کل جمعیت، تبدیل به تضمین کنترل کامل بر توده ها شد.
با نزدیک شدن به اتمام پروژه، دانشمند جوانی به نام دکتر جان ساروفیوز به طور تصادفی به شواهدی مبنی بر نقشه های شوم دولت دست پیدا کرد. او که از آنچه کشف کرده وحشت زده بود، می داند که باید به سرعت عمل کند تا حقیقت را افشا کند.
اما همانطور که او اعماق توطئه میکاوید، متوجه میشد که نیروهای قدرتمندی علیه او فعال بودند. او توسط چهرههای سایه تعقیب میشد و زندگی خود را تهدید میشد.
او که جایی برای برگشتن نداشت، با گروه کوچکی از متحدان قابل اعتماد آشنا شد که مایل بودند به او در کشف حقیقت کمک کنند.
آنها با هم سفری خطرناک را آغاز کردند تا توطئه شوم دولت را فاش کنند و مانع از راه اندازی فناوری کنترل ذهن در جهان شوند. همانطور که با زمان نبرد داشتند با پیچ و تاب های غیرمنتظره مواجه و در هر مرحله با خیانت و خطر مواجه می شدند.
در نهایت، جان و متحدانش باید با حقیقت روبرو میشدند و تصمیم میگرفتند که آیا حاضرند همه چیز را به خطر بیاندازند تا توطئه را افشا کنند و بشریت را از آینده دستکاری و کنترل نجات دهند. شجاعت و عزم آنها در آزمایش نهایی قرار داشت زیرا آنها برای کشف حقیقت و جلوگیری از تبدیل شدن به یک آینده دیستوپیایی در حال جنگ بودند.