دوستم تا یه ماه دیگه میره فرانسه. این یک ماه اخیر زیاد پیش هم بودیم، در واقع با هم زندگی کردیم.
اونم مثل من روزهای پیش از مهاجرتش رو با گریه و سوگواری میگذرونه، البته من مثل همیشه خشم زیادی رو هم تجربه میکنم.
امروز که خسته از این حس سوگواری جفتمون، به زمین و زمان فحش میدادم، گفتم بابا پس چرا فلانی انقدر راحت و هیجانزده رفت؟ گفت: فلانی خیلی کاراکترش با ما فرق داره.
خب حالا به جای زمین و زمان به کاراکترمون فحش میدم. من استاد نپذیرفتن خودمم؛ خودم، احساساتم، کاراکترم. البته برای فعلا.