سما یاورنیا
سما یاورنیا
خواندن ۲ دقیقه·۴ سال پیش

رمان ارابه‌های خشم به قلم دیکتاتورs.yavarnia

نام رمان: ارابه‌های خشم
نویسنده: دیکتاتورs.yavarnia
ژانر: #پلیسی #عاشقانه #اجتماعی


خلاصه
گاهی جدایی مسبب نابودی می‌شود. رهگزان میل به ماندن می‌کنند و آتش می‌زنند به ریشه‌های زندگی که به سختی بزرگ شده.
ارابه خشم داستان آدم‌های است که دیگر به تنگ آمده و برای آرامش روح گذشته خود همدیگر را به سوی نابودی می‌کشانند. ترحم، خشم، انتقام به جدال هم آمده‌اند و اینجاست که عشق زجه می‌زند تا این جدال تمام شود. رازهای بزرگی پنهان شده و فقط توسط ماه تاریک افشا می‌شود.

تکه‌ای از رمان?

این حرف براش خیلی گرون تموم شد و ماهسینا مصمم توی چشم‌های آرمین نگاه کرد و ناگهان کف دستش رو روی شوکر گذاشت که برق با درد وارد بدنش شد و سیستم عصبیش رو مختل کرد. بدنش شروع به لرزیدن کرد اما کم نیاورد و نگاه نفرت بارش رو از آرمین نگرفت. برق بدنش رو ضعیف کرد و همین که داشت روی زمین سقوط می‌کرد، آرمین به خودش اومد و شوکر رو به طرف دیگه پرت کرد و ماهسینای بی‌هوش رو گرفت. از این همه شجاعت و نترسی یک دختر تعجب کرد. برای اولین بار معادلات ذهنیش، فرمول اشتباهی رو بهش پیشنهاد کرده بودن.
بدن بی‌جون ماهسینا رو افقی بغل کرد و آروم روی تخت خوابوندش. موهای آشفته روی صورتش رو پشت گوشش برد و به چشم‌های بسته‌ش خیره شد. برای اولین بار از اینکه این همه زیاده‌روی کرده بود ناراحت شد و کلافه با دست‌هاش صورتش رو پوشوند.
نفس عمیقی کشید و دستاش رو روی زانوهاش کوبید و نرم گفت:
- تو کی هستی؟ چرا داری این کارها رو می‌کنی؟
حتی نمی‌دونست دلیل اینکه این دختر جز خطرناک‌ترین مجرم‌ها شناخته شده چیه؛ اما دختری که به دل اداره آگاهی و قلبش نفوذ کرده حتماً باید آدم خطرناکی باشه، چون اینکارها از یک آدم عادی بر نمیاد.
ولی یک معادلاتی جور در نمیومد. نقش این دختر در کنار آرتوش چیه و چرا کمر به نابودی امیرحسام بسته بود!
اون قاتل پنجاه نفر از اعضای مهم شورای ولی در عین حال به آرمین در گرفتن خطرناک‌ترین باند ایران كمک کرد.
چنگی به موهاش زد و از اتاق بیرون رفت.
با بسته شدن در آهنی، ماهسینا سریع چشم‌هاش رو باز کرد و به دوربین خاموش نگاه کرد. سریع به سمت شوکر شکسته رفت و قطعه‌های از هم متلاشی شده رو جمع کرد و لای بالیشتش قایم کرد.
حالا برای انتقامش یک دلیل دیگه هم اضافه شده بود!

https://forum.1roman.ir/threads/109065/

برای خواندن رمان می‌توانید در سایت بالا عضو شوید.



رمانپلیسیاجتماعیعاشقانه
به امیدی آسمانی صاف، به گذر ابرها خیر میشویم.
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید