زئوس
زئوس
خواندن ۲ دقیقه·۱ سال پیش

00:00

ساعت رو نگاه میکنم《۰۰:۰۰》
میرم توی حموم تا حولم رو عوض کنم.
حوله رو بر میدارم که صدای عجیبی توی گوشم میپیچه
فرارکن
اولش فکر کردم که داداشمه و این یکی از شوخی های خرکیشه ولی بعد یادم اومد که چند دقیقه پیش از خونه زد بیرون
اون زمزمه انگار درست کنار گوشم بود...
سعی کردم نادیدش بگیرم.موهام رو با حوله میبندم و از حموم بیرون میام.. داشتم میرفتم سمت اتاق خوابم که با نجوایی خشکم زد:
مگه نگفتم فرار کنی؟چرا هنوز اینجایی؟
چرخیدم سمت صدا..
اون..اون چی بود؟
یک دفعه سمتم حمله ور شد..دویدم سمت اتاق خوابم و سعی کردم در رو ببندم اما اون زورش بیشتر از من بود..در رو با فشار زیادی باز کرد که مساوی بود با خوردن من به دیوار
روی زانو هام افتادم(انیمه‌شد‌که?)
صدای خشنی که مطلق به اون بود کل اتاق رو پر کرد
"بلند شو ا.ت"
اسممو از کجا میدونس؟...
"ا.ت؟ا.تتت؟؟؟"
با صدای الکس همراه با هین بلندی از خواب پریدم... درسته همش خواب بود
"آجی کوچولو داشتی خواب بد میدیدی؟"
پیشونیم رو بوسید و ادامه داد
"یه سر میرم بیرون چیزی نمیخوای؟"
سرم رو به نشانه نه تکون دادم
"باشه پاشو شام رو آماده کردم بخور موهاتو هم خشک کن و بخواب"
"ب.باشه"
"خداحافظ"
بعد از چند دقیقه صدای بسته شدن در رو شنیدم
بلند شدم و رفتم توی آشپزخونه.یه لیوان آب خوردم و بعد رفتم توی حموم تا موهام رو خشک کنم
فرار‌کن
همون نجوا بود.ساعته گوشیم رو چک کردم《۰۰:۰۰》
لعنتی
سرم رو از لای در بیرون بردم
همون جای قبلیش بود
به چشمای سردش نگاه کردم..و متوجه شدم روم قفل شدن..
لعنتی
یه اشتباه رو دوبار تکرار نمیکنم
رفتم توی حموم و آیینه رو شکستم تا از خودم دفاع کنم..
تیکه شیشه ای توی دستم گرفتم و منتظرش موندم
ولی اتفاقی نیوفتاد
آروم سمت در قدم برداشتم
سرامیک ها سرد بودن
بغضم گرفته بود.
نمیخواستم انقدر زود بمیرم
ولی الان داشتم سمت مرگ قدم بر میداشتم
تمام جرئتی که داشتم رو به خرج دادم و در رو با سرعت و شتاب زیادی باز کردم..
شیشه ای که تو دستم بود رو محکم گرفته بودم
داشتم نقشه میکشیدم که چجوری گیرش بندازم و بکشمش که متوجه شدم اون رفته
نبود..این یعنی بیخیالم شده؟
نفس حبس شدم رو آزاد کردم
میخواستم به الکس زنگ بزنم که..
خدای من،اون یه جنازه بود؟
اون جنازه من بود..؟
یعنی مردم؟
نه نه امکان نداره
ساعت رو نگاه کردم《۰۰:۰۱》
صدای الکس توی خونه میپیچه
"ا.ت کجایی؟؟؟"
"الکس‌کمک..من..من مردم"
"شوخی بسه ا.ت بیا دیگه"
"الکس‌ بیا تو حموم"
"ا.ت؟"
در حموم باز میشه و با فریاد الکس تنم میلزه
"داداشی‌ من‌ اینجام"
"آجی‌ کوچولوم این کار کیه؟"
من رو نمیبینه!
....

یوهاهاها..با قسمت دارکم اشنا شید..(یه جوری میگم دارک انگار نویسنده ی آنابلم..*-*)

چطور بود؟اولین باره که ترسناک نوشتم اگه بد شد به بزرگی خودتون ببخشید???

احساس میکنم چرنده...??‍

راستی ا.ت مخفف اسم تو هس..بجاش باید اسم خودتون رو تصور کنید??

همین دیگه خدافس??

__________________^_^_________________

ترسداستان ترسناکیوهاهاهاساعت آرزوهاداستان ترسناک کوتاه
به نام الهه‌ی رعد..
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید