وقتی با من هستی آرام کنارم قدم بزن، از آفتاب بی مهری می ترسم ، چتری شو، برایم،، سایه کن، در، زیر برگ های لطیفت همه ی مرا،، بی مهری ها را دور کن، از من، من به تو محتاجم،، دریاب مرا
همین که چمدانت را برمیداری همه میپرسند میخواهی کجا بروی؟ اماوقتی یک عمر تنهایی هیچکس ازتو نمیپرسد کجایی!، انگار همین چمدان لعنتی تمام ترس مردم از سفر است هیچکس از تنهایی تو نمی ترسد!