دادگاه جنایی برای رسیدگی به پرونده یک متهم تشکیل شده بود. مدارک واضح و مستندی دال بر مجرم بودن او وجود داشت، اما جسدی در کارنبود. وکیل مدافع متهم در اظهارات پایانی خود تصمیم گرفت، با توسل به ترفندی بدیع، حکم برائت موکل خود را از هیئت منصفه بگیرد.
-آقایان، خانوما، محترم هیئت منصفه، می خواهم همه شما را غافلگیر کنم، تا یک دقیقه دیگه فردی که فکر می کردین توسط موکل من به قتل رسیده سر و مر و گنده و با پای خودش از همین در وارد این دادگاه می شه.
سپس، ساعت را از جیبش درآورد به سمت در دادگاه خیره شد. اعضای هیئت منصفه هم مات و مبهوت و هیجان زده به در خیره شدند. یک دقیقه گذشت، اما هیچ خبری نشد. بعد وکیل دوباره شروع کرد:
-خوب اون نیومد... اما این خیلی مهم نیست. می دونین چرا؟ چون من با این قضیه می خواستم چیزی را به شما ثابت کنم. شما به جای این که حرف من رو باور نکنید و به من بخندید خیره و منتظر به در نگاه کردین. این چی را ثابت می کنه؟ ثابت می کنه که دلیل منطقی وجود نداره که موکل من واقعا کسی رو کشته باشه و من، به استناد به همین موضوع، از شما می خوام که حکم برائت موکل من رو صادر کنین... دیگه حرفی ندارم.
اعضای هیئت منصفه از جلسه خارج شدند تا با هم شور کنند. چند لحظه بعد برگشتند و حکم خود را اعلام کردند:
-متهم گناهکار هست.
وکیل مدافع پریشان و مبهوت داد زد:
-بابا انصافتون را شکر! این یعنی چی؟ شما چطور تونستین این کار رو بکنین! من دیدم همهتون به در خیره شده بودین... چطور با این سرعت به این حکم قطعی رسیدین؟
و سخنگوی هیئت منصفه جواب داد:
-خب آره... ما همه به در خیره شده بودیم. اما مسئله اینجا بود که متوجه شدیم موکل شما حتی سرش را برنگردوند که یه نیم نگاهخ به اون در بکنه.
منبع کتاب لبخند با یک مغز اضافه، تامس کت کارت| دانیل ام. کلاین، نشر سوره، مترجم حسین یعقوبی
کتابی شیرین با چاشنی طنز برای معرفی فلسفه امیدوارم از خواندنش لذت ببرید.