یکی از مواردی که به طرزی خارق العاده مورد توافق طرفداران و دشمنان نظام جمهوری اسلامی است همین مطلب است که حمایت ایران از فلسطین و لبنان بر مبنای اعتقادات ایدئولوژیک بوده و هیچ مبنای واقع گرایانه ای ندارد.
بخصوص گروهی که نسبت به دوران پیش از انقلاب حس نوستالژیک دارند اینطور استدلال می کنند که در زمان شاه ما روابط دوستانه ای با اسرائیل داشتیم و به همین دلیل اینهمه گرفتاری نداشتیم، اما بعد از انقلاب به دلیل باورهای ایدئولوژیک، منافع ملی خود را رها کرده و کشور خودمان را فدای یک مشت فلسطینی پاپتی کرده ایم!
یا گاهی عکس های زنان لبنانی که در کنار سواحل بیروت با بیکینی مشغول آفتاب گرفتن هستند نشان می دهند و با طعنه می گویند «جانان اندوه لبنان کشت مرا»!
یعنی گویا آخوندهای حاکم بر ایران به دلیل دشمنی کور و متعصبانه ای که نسبت به اسرائیلی های بی آزار دارند، بیخود و بی جهت اینهمه هزینه برای کشور ما ایجاد کرده اند. پس نتیجه این طرز فکر این می شود که باید خود را از شر این آخوندها خلاص کنیم و هر طوری شده به حکومت فشار بیاوریم تا اسرائیل را به رسمیت شناخته و حمایت از فلسطین و لبنان را پایان دهد. چون از این طریق می توانیم مانند دوران طلایی پیش از انقلاب با دنیا وارد تعامل شویم و به زندگی متمدنانه مدرن بازگردیم.
اما آیا واقعا پیش از انقلاب ایران هیچ کاری به کار فلسطین و لبنان و سوریه و یمن و عراق نداشت؟
آیا شاه که از نظر این عزیزان هموطن ما، نگاهی غیر ایدئولوژیک و واقع گرایانه داشت دربست همسو و همراه رژیم صهیونیستی بود؟
از اواسط دهه ۵۰ میلادی تا اواخر دهه۱۹۶۰ ، سیاست اصلی ایران در لبنان، مهار نفوذ جمال عبدالناصر، رهبر محبوب مصر در منطقه بود. پس از جنگ ژوئن ۱۹۶۷ هنگامی که موج ناصریسم رو به افول گذاشت، توجه شاه به فلسطینی ها و حمایت آنها از مخالفان ایرانی که در اردوگاه های پناهندگان فلسطینی در لبنان آموزش نظامی می دیدند ، جلب شد. برای همین شاه حمایت گسترده ای از سیاستمداران ضد ناصر و ضد فلسطینی در لبنان به عمل می آورد و پول و اسلحه برای مسیحیان مارونی و شیعیان در لبنان می فرستاد. در واقع شیعیان لبنان در کانون استراتژی شاه قرار داشتند. شاه از روحانیون و سیاستمداران ضد چپ و ضد فلسطینی حمایت مالی کرد و پروژه های مختلفی به مانند ساخت مدارس و بیمارستان را برای جلب وفاداری جامعه شیعه لبنان، اجرا کرد. البته این سیاستهای شاه، کمابیش منطبق با رویکرد سنتی پادشاهان پارسی بود که خود را “سلطان شیعیان” می دانستند. از زمان امپراطوری صفوی، ایران همواره کانونی برای شیعیان در سراسر جهان، به ویژه برای شیعیانی بوده است که در مرزهای امروز لبنان و عراق کنونی هستند. حتی برای رژیم پهلوی، جوامع شیعه به حدی اهمیت داشتند که به گفته “شاپور بختیار” شاه به دنبال ایجاد “اتحادی شیعه” از شیعیان ایران ، عراق و لبنان بود.
[...]
سیاست حمایت از بازیگران غیر دولتی و نیروهای شیعه در منطقه، نه چهار دهه، بلکه دست کم شش دهه پیش آغاز شده است. این استمرار و پیوستگی نشان می دهد که عوامل تاریخی و ژئوپلیتیک بیش از هر چیز دیگری شکل دهنده سیاست های منطقه ای ایران هستند. هم محمد رضا شاه و هم جمهوری اسلامی، برای ایجاد بازدارندگی در برابر تهدیدهای منطقه ای مد نظر خود، راهبرد حمایت از بازیگران غیر دولتی را در پیش گرفته و از بستر روابط تاریخی و مذهبی ایران با جوامع شیعه در منطقه بهره برده اند. در واقع، سیاست منطقه ای ایران بیش از آنکه مولود یک ایدئولوژی انقلابی باشد، در پاسخ به تهدیدهای منطقه ای و بین المللی شکل گرفته است.
آیا سیاست منطقه ای ایران غیرعادی است؟ | ایران گلوبال (iranglobal.info)
پس حمایت ایران از فلسطین و لبنان و شیعیان عراق و یمن چیز جدیدی نیست. پس جمهوری اسلامی همان چیزی را به واقعیت تبدیل کرده که روزگاری رویای محمدرضاشاه پهلوی بود.
اما اشکال کار اینجاست که روایت رسمی در رسانه های جمهوری اسلامی هیچ سنخیتی با واقعیت های تاریخی ندارد. سیاست سیاه نمایی علیه حکومت پهلوی یکی از نتایجش همین است که یک مطلب خلاف واقع هم توسط رسانه های وابسته به نظام جمهوری اسلامی تایید می شود و هم توسط رسانه های معاند و وابسته به دشمنان ایران از قبیل آمریکا و اسرائیل و عربستان.
هر دو طرف ادعا می کنند قبل از انقلاب ایران دوست اسرائیل بوده و هیچ مداخله ای در کشورهای منطقه نداشته و مثل یک بچه خوب و مودب داخل مرزهای خودش نشسته و منابع و ثروتهای ملی را برای بهبود معیشت مردم ایران هزینه می کرده است!
تنها تفاوت اینجاست که طرفداران نظام این را خلاف عقاید و آرمانها و باورهای ایدئولوژیک خود می دانند، اما مخالفان و معاندین و دشمنان این را پدیده ای مطلوب و پسندیده قلمداد می کنند. مردم عادی هم یک زمانی که شعارهای ایدئولوژیک خیلی روشنفکرانه و باکلاس بودند این تغییر رویه ظاهری پس از انقلاب را می پسندیدند، اما پس از مدتی که بخار انقلاب خوابید و این شعارها جذابیت خود را از دست دادند، به این فکر افتاده اند که چرا باید عمرمان و ثروتهایمان و منابعمان را فدای یک مشت شعار کنیم؟! به قول معروف: «چراغی که به خانه رواست، به مسجد حرام است»!
و البته حق هم دارند چنین تصورات خام اندیشانه ای داشته باشند. وقتی رسانه های ما همان موهوماتی را تحویل می دهند که دشمنان ما القا می کنند، چه توقعی داریم آن راننده تاکسی، یا بقال، یا کشاورز، یا دانشجو یا استاد دانشگاه در فلان رشته ای که هیچ ربطی به تاریخ و علوم سیاسی و مسایل ژئو استراتژیک ندارد بتوانند چیزی غیر از این موهومات برداشت کنند؟
آسیب شناسی نظام جمهوری اسلامی در همین موارد است. دشمن کار خاصی نکرده. همان روایت مخدوشی که رسانه های خودمان بیش از چهل سال است با زبان منفی نسبت به دوران پیش از انقلاب تحویل می دهند گرفته و با زبانی مثبت بازتاب می دهد. و این زبان مثبت خریدار هم دارد. چون هر کودک نه ساله ای به وضوح می بیند آن روایت رسمی یک جای کارش می لنگد.
تحریف تاریخ در طولانی مدت آثار و تبعاتی خواهد داشت که دودش به چشم تحریف گران هم خواهد رفت.
هر حکومتی در ایران اگر سر سوزنی ماهیت ملی داشته باشد باید با تمام توان در برابر توسعه و گسترش قدرت و نفوذ اسرائیل قد علم کند. این یک ضرورت امنیتی است و کوچکترین ارتباطی با عقاید و باورهای ایدئولوژیک ندارد. بلکه این عقاید ایدئولوژیک ابزار و بسترهایی هستند برای پیشبرد آن منافع ملی. حکومت شاه که مذهبی نبود. منافع ملی فراتر از ایدئولوژی رسمی حکومت تعریف می شوند و حتی اگر امروز یک حکومت کاملا سکولار در ایران روی کار بیاید، همچنان حمایت تمام عیار از فلسطین و لبنان و سوریه و شیعیان عراق و یمن را در دستور کار خود قرار خواهد داد.
کدام عقل سلیمی اینطور حکم می کند که بودجه امنیتی و دفاعی کشور حذف شده و صرف پروژه های عمرانی داخلی شود؟ اگر امروز ایران در عراق و سوریه و لبنان مدرسه و بیمارستان و دیگر امکانات رفاهی نسازد، عربستان و قطر و دیگر کشورهای حامی ایدئولوژی سلفی گری و داعش پروی این کار را خواهند کرد. همانطور که پیش از انقلاب اگر ایران در لبنان مدرسه و بیمارستان نمی ساخت، طرفداران ایدئولوژی ناصریسم و بعثی گری اینکار را می کردند، و یادمان نرفته زمانی که جمال عبدالناصر برای اولین بار «خلیج فارس» را «خلیج» خواند و شعار گسترش حکومت عربی «من الخلیج الی المحیط» (یعنی از خلیج فارس تا اقیانوس اطلس) سر می داد، که ادامه آن تفکر در تهاجم حزب بعث عراق به ایران و هشت سال جنگ تحمیلی متجلی شد. تصور کنید اگر لبنان و سوریه و فلسطین هم مانند عربستان و اردن و دیگر کشورهای عربی منطقه از صدام حمایت می کردند چه میزان خسارت های جنگ برای ما بیشتر می شد.
اگر ایران از شیعیان عراق و سوریه و یمن حمایت نمی کرد، نیروهای داعش این کشورها را بلعیده و بعد سراغ ایران می آمدند. هزاران هزار مدرسه و بیمارستان هم در ایران بسازیم، وقتی وحوش و حرامیان و آدمخواران به مرزهای ما یورش آورند همه این مدارس و بیمارستانها و مراکز رفاهی و تفریحی در طرفة العینی تخریب خواهد شد.
وقتی اسرائیل به قدری بزرگ شد که مرزهایش از نیل تا فرات گسترده شد، آنروز جای ما و آنها عوض خواهد شد. به جای اینکه ما اسرائیل را دور تا دور محاصره کنیم و اجازه نفس کشیدن به آن ندهیم، اسرائیل ما را محاصره کرده و دست بالاتر را پیدا خواهد کرد. آنوقت همین فلسطینی ها و لبنانی ها که امروز بسیاری از ما اینقدر اصرار داریم دشمنی با اسرائیل را کنار بگذارند و در اسرائیل ادغام شوند، همینها مقابل ما قد علم خواهند کرد و در راه خدمت به امپراطوری نوپای اسرائیل، خاک ایران را به توبره خواهند بست.
همان پادشاهی که امروز بعنوان مترسک آمریکا می شناسیم، همان شاهی که به واقع هم نوکر آمریکاییها بود، با تمام نوکر صفتی و ضعف و زبونی که در برابر اربابان آمریکایی داشت، باز هم این مسائل را می دید و می فهمید. چون در عالم سیاست و عرصه جهانی اینها اظهر من الشمس بوده و هیچ سیاستمدار عاقل و بالغی نیست که این مطالب را درک نکند.
اما البته هستند کسانی که این مطالب را می دانند و همچنان تعمدا تخم نفاق در جامعه می پاشند.
فائزه هاشمی، دختر اکبر هاشمی رفسنجانی در مصاحبهای زنده با وبسایت "انصاف نیوز" به مناسبت چهارمین سالگرد درگذشت اکبر هاشمی رفسنجانی گفته پدرش با حضور ایران در سوریه مخالفت کرده است.
فائزه هاشمی روز پنجشنبه ۱۸ دی (۷ ژانویه) در مصاحبه تصویری با صفحه اینستاگرام وبسایت "انصاف نیوز" گفت: «آقای قاسم سلیمانی قبل از رفتن به سوریه با پدرم مشورت کرد و ایشان به وی گفت نرو!»
فائزه هاشمی افزود: «این همه از سیاست مقاومت و اقدامات ایران در منطقه دفاع میشود، درحالی که هر چیزی که نتیجه آن به توسعه ایران منجر نشود، نمیتواند کار مثبتی باشد.»
دختر هاشمی رفسنجانی در ادامه تاکید کرد: «در ایام سالگرد ترور آقای سلیمانی، از یک نفر نمیشنویم که بگوید او چه کار کرد. پدرم درایت و آیندهنگری قوی داشته که توصیه کرده به سوریه نروید و درست هم گفته است.»
فائزه هاشمی: پدرم مخالف حضور ایران در سوریه بود | ایران | DW | 08.01.2021
توجه دارید که از نظر خانم فائزه هاشمی، قاسم سلیمانی نه «شهید» است و نه «سردار». بلکه ایشان ترجیح می دهند از عنوان «آقای سلیمانی» استفاده کنند.
فائزه هاشمی در ادامه تصریح کرد: «نتیجه عملکرد آقای سلیمانی و یا نتیجه عملکرد ما به عنوان سیاست مقاومت چه بوده است؟ چه گرهی از مشکلات کشور ما باز کرده و چه مسیری برای توسعه ایران گشوده است؟» این نماینده سابق مجلس ایران در ادامه مصاحبه خود میافزاید: «سیاست مقاومت چه توسعهای در اقتصاد، آزادی، سیاست خارجی برای ما داشته است؟ نتیجه این شده که ما دوستان خود را از دست دادهایم. سیاست خارجی و سیاست داخلی ما عین هم است؛ موافقان را به منتقدین تبدیل میکنیم و منتقدین را هم به معاندین تبدیل میکنیم».
پس از دید خانم فائزه هاشمی، «دوستان ما» اسرائیل و عربستان و آمریکا هستند، نه سوریه و حزب الله لبنان و انصار الله یمن و شیعیان عراق و دیگر کشورهای منطقه.
تنها در یک صورت می توان این اظهارات خانم فائزه هاشمی را جلوه ای موجه پوشاند. آنهم اینکه فرض کنیم ایشان معتقدند ما باید منافع ملی خود را پیگیری کنیم و در راستای منافع ملی خود، با آن طرفی ائتلاف کنیم که بیشترین سود و کمترین خسارت را به ما برساند. از این نظر، دعوا ظاهرا سر این خواهد بود که آیا ائتلاف با اسرائیل و عربستان و آمریکا به سود ماست، یا ائتلاف با بشار اسد و شیعیان عریاق و یمن و لبنان و غیره؟
یعنی شاید خانم فائزه هاشمی به ما می گویند گور بابای سوریه و فلسطین و لبنان! منافع خودمان را بچسبیم، ما چکار به دیگران داریم؟!
اتفاقا امروز اصل این حرف برای بسیاری از ایرانیان جذابیت پیدا نموده. واقعیت این است که ما ملتی هستیم که از شعار دادن و شعار شنیدن خسته شده ایم. پس اگر بحث نگاه واقع بینانه و پیگیری منافع ملی ما باشد کمتر کسی با آن مخالفت خواهد نمود.
اما خانم فائزه هاشمی بلافاصله همین را هم تکذیب می کند!
دختر هاشمی رفسنجانی در ادامه درباره یک فایل صوتی منسوب به پدرش که در واکنش به حمله شیمیایی بشار اسد گفته بود "کسی که به مردم خودش رحم نمیکند" و "زندانها پر از مردم است" توضیح داد: «حتی اگر این فایل تکذیب هم شود، حرف درستی بوده است. اصل سخن درست است. کمترین نتیجه کمک ما به بشار اسد، کشته شدن ۵۰۰ هزار نفر حال شیمیایی و غیرشیمیایی بوده است و این خطاست».
عجب!
پس مساله پیگیری منافع ملی نیست، بلکه خانم فائزه هاشمی همصدا با رسانه های غربی و عربی و اسرائیلی، برای «500 هزار نفر» قربانیان جنگ در سوریه اشک تمساح می ریزند. وقتی می فرمایند «این خطاست» یعنی صراحتا نوعی اخلاق گرایی ایدئولوژیک در تفکر ایشان هست که منافع ملی را نادیده گرفته و مسائل احساسی را تعیین کننده نهایی در تشخیص صحیح و خطا می داند.
جالب است این جریان فکری هر کجا مخالفانشان صحبت از اخلاقیات می کنند، اعتراض می کنند که سیاست نباید متاثر از ایدئولوژی باشد و باید واقع گرایانه به مسایل نگاه کرد. اما هر وقت مخالفانشان با شیوه واقع گرایانه و منفعت گرایانه استدلال می کنند، اینها رو به اخلاقیات آورده و آرمانگرا می شوند!
به قول ناصرخسرو قبادیانی:
ای منافق یا مسلمان باش یا کافر به دل
چند باید با خداوند این دو الک باختن
مدتی است که قوه قضائیه در اجرای قانون جدیت نشان می دهد. سوال اینجاست که حکم شرع و قانون در مواجهه با منافق چیست؟
يَا أَيُّهَا النَّبِيُّ جَاهِدِ الْكُفَّارَ وَالْمُنَافِقِينَ وَاغْلُظْ عَلَيْهِمْ ۚ وَمَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ ۖ وَبِئْسَ الْمَصِيرُ
(آیه 9 از سوره شریفه تحریم)
الا ای رسول گرامی، اینک با کفار و منافقان به جهاد و کارزار پرداز و بر آنها سخت گیر و (بدان که) مأوای آنها دوزخ است که بسیار بد منزلگاهی است.
حداقل انتظار این است که صلاحیت منافقین برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری تایید نشود. ییعنی همان سیاست درستی که در سالهای اولیه انقلاب هم در قبال گروهک منافقین (مجاهدین خلق) در پیش گرفته شد. آن منتقدینی که به قول خانم فائزه هاشمی به معاند تبدیل می شوند، منتقد نیستند، بلکه منافقند. مگر نه اینکه منافقین از کفار بدترند، پس چه بهتر که نقاب از چهره منافقین کنار زده شود و اینها بطور علنی به جبهه معاندین بپیوندند.