ویرگول
ورودثبت نام
سپهر سمیعی
سپهر سمیعی
خواندن ۱۵ دقیقه·۴ سال پیش

تفاوت سیاست دموکراتها و جمهوری خواهان در قبال ایران


اینکه سیاستها و خط مشی های کلی آمریکا فراحزبی است و با تغییر دولت ها هیچگونه تغییری در سیاست های کلی پدید نمی آید مطلب شناخته شده ای است. و سیاست آمریکا در قبال ایران هم در طول چهل سال گذشته با وجود آمدن و رفتن روسای جمهور و دولتهای دموکرات و جمهوری خواه متعدد در آمریکا هیچ تغییر اساسی نداشته. در طول تمام این سالها یک تخاصم پیوسته و متداوم وجود داشته، و در طول زمان تنها شدت و میزان این تخاصم افزایش یافته. اینکه چه دلایلی پشت این تخاصم قرار داشته و چه عواملی موجب شکل گیری این دشمنی پایدار گشته مطلب دیگری است که قبلا درباره آن نوشتیم.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%A7%D9%88%D9%84-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%85%D8%A7-%D8%B1%D8%A7-%D8%AA%D8%AD%D8%B1%DB%8C%D9%85-%DA%A9%D8%B1%D8%AF-%DB%8C%D8%A7-%D8%A7%D9%88%D9%84-%D9%85%D8%A7-%D8%A8%D9%87-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D9%81%D8%AD%D8%B4-%D8%AF%D8%A7%D8%AF%DB%8C%D9%85-bjdf67uljl6g

اما این موضوع بدین معنا نیست که هیچ تفاوتی میان دولتهای دموکرات و جمهوری خواه وجود ندارد. قطعا دولتهای دموکرات و جمهوری خواه در شیوه ها و ابزارها و تاکتیک ها و حتی استراتژی های کوتاه مدت تفاوت های کلیدی با هم دارند. به عبارت دیگر، اگر چه در اهداف و استراتژی بلند مدت تفاوتی ندارند، اما در شیوه های رسیدن به آن اهداف و مسیری که در جهت رسیدن به هدف می پیمایند تفاوت می کنند.

قبلا گفتیم که هدف و استراتژی بلند مدت آمریکا تضعیف و تجزیه ایران است. حال باید ببینیم هر کدام از دو حزب آمریکا چه شیوه ها و ابزارهایی را برای رسیدن به این هدف مورد استفاده قرار می دهند.

هر کس در سطوح کلان یا حتی میانی هر سازمانی سابقه کار اجرایی داشته باشد، این مطلب را به خوبی می داند که مهمترین و حیاتی ترین و تعیین کننده ترین عامل اجرایی در هر پروژه یا برنامه ای نیروی انسانی است. نیروی انسانی یا سرمایه های انسانی که دو خصیصه اساسی تعهد و تخصص را دارا باشند. یعنی اولا باید انگیزه و تمایل به خدمت و همکاری در جهت اجرای پروژه یا برنامه مورد نظر را داشته باشند، که این همان تعهد است. و ثانیا باید توانایی و قابلیت اجرای وظایف را داشته باشند، و این همان تخصص است.

برخلاف تصور عوام الناس، تعهد و تخصص دوگانه ای متضاد نیستند، بلکه اتفاقا لازم و ملزوم یکدیگرند. و این یکی از اصول مدیریت است که در تمام جهان شناخته شده، بجز کشورها و جوامع سیاست زده ای مانند ما که به دلایلی در ذهنمان تعهد و تخصص در تضاد با هم قرار گرفته اند!

به اینصورت که در ذهنِ عده ای فی المثل بچه بسیجی ها و کادرهای سپاه امکان ندارد در مسایل فنی و اجرایی توان و تخصص قابل توجهی داشته باشند، چون اینها نیروهای اعتقادی هستند و از آنجا که تعهد و تخصص (در ذهن بعضی از ما) ذاتا در تضاد هستند، پس قطعا نیروهای اعتقادی نمی توانند متخصص باشند! و این می شود که وقتی بعنوان مثال خبر پرتاب ماهواره نظامی سپاه با موشک ماهواره بر ساخت سپاه منتشر می شود، یک عده تصور می کنند خبر دروغ است. و عده دیگری هم تصور می کنند اگر سپاه واقعا این کار را کرده پس حتما چیز مهمی نیست و اهمیت چندانی ندارد؛ چون اگر داشت که بچه مذهبی های متعصب سپاه نمی توانستند از پسش بر آیند!

این دیدگاه ناشی از همان ذهنیت غلط است که تصور می کند اولا چیزی به اسم انسان غیر مذهبی وجود دارد، و ثانیا جوامع غربی جوامعی غیر ایدئولوژیک هستند.

https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AD%DA%A9%D9%88%D9%85%D8%AA-%D8%A7%DB%8C%D8%AF%D8%A6%D9%88%D9%84%D9%88%DA%98%DB%8C%DA%A9-%DA%A9%D8%AF%D8%A7%D9%85-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-qcas9iwkjzd4
https://virgool.io/@sepehr.samii/%D8%AA%D9%88%D9%87%D9%85-%D8%B9%D9%82%D9%84-%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%DB%8C-%D9%88-%DA%AF%D8%B1%DB%8C%D8%B2-%D8%A7%D8%B2-%D9%85%D8%B0%D9%87%D8%A8-va8zt5eoclhd

با این پایه های فکری است که دنیا را وارونه می بینیم. تصور می کنیم موافقان نظام جمهوری اسلامی همه متعهدند و بی تخصص، و مخالفان جمهوری اسلامی چون تعهد ندارند پس حتما خیلی متخصصند!

یا از آنطرف تصور می کنیم در جوامع غربی همین که کسی تخصص داشته باشد کافی است تا لای پنبه بگذارندش و جلویش دولا راست شوند و با عزت و احترام از او دعوت به همکاری کنند. غافل از اینکه برخلاف ایران، آنطرف روی داشتن تعهد به مراتب بیشتر از تخصص تاکید می شود.

دلیلش هم واضح است. نیروهای متخصص ما محدود به منابع ملی ما هستند که بخشی از آنها هم به خارج از ایران مهاجرت می کنند. اما آنطرف نیروهای متخصص را از سراسر جهان دستچین می کنند و لذا حق انتخاب به مراتب بیشتری دارند. پس طبیعی است که تاکید بیشتری روی فیلترهای خود داشته باشند.

به این ترتیب است که در ایران فردی که پرونده فساد و ارتشا دارد با وجود تمام مکانیزمهای نظارتی باز هم به سادگی به مقام وزارت می رسد. اما آنطرف قضیه به این سادگی نیست. چون به قول معروف می گویند این خَر نشد یک خر دیگر! آنقدر گزینه متخصص هست که نیازی نیست چشمشان را بروی این مسائل ببندند.




و اتفاقا تفاوت میان سیاست دموکراتها و جمهوری خواهان در قبال ایران هم از همینجا می آید. دموکراتها این نقطه ضعف ما را به درستی تشخیص داده و سعی می کنند نهایت استفاده را از آن ببرند. اما جمهوری خواهان نظام جمهوری اسلامی را بصورت یک کل واحد می بینند و کمتر وارد جزئیات و ظرافت های سیاسی داخلی ایران می شوند. و دقیقا به همین دلیل هم برخی سیاست های دموکراتها به نظر نرمتر و مودبانه تر می رسد، و در مقابل سیاست های جمهوری خواهان ظاهری متکبرانه تر و زورگویانه تر دارد.

آمریکا برای تضعیف و تجزیه ایران نیاز به اهرمهای فشار دارد. این اهرمهای فشار در سه دسته تقسیم بندی می شود:

1- فشار سخت از طریق برخورد مستقیم نظامی

2- فشار سرد در عرصه اقتصادی و دیپلماسی بین المللی

3- فشار نرم از طریق رسانه ها و دستگاه های تبلیغاتی و کنترل افکار عمومی

اوج برخورد نظامی آمریکا با ایران در سه مقطع بوده. اولین مورد در جریان عملیات طبس و وقایع پس از اشغال سفارت آمریکا و گروگانگیری بود. آن عملیات در زمان کارتر دموکرات و بطور محدود اجرا شد، اما بدون شلیک حتی یک گلوله از طرف نیروهای ایرانی، آمریکا با تلفات سنگین شکست خورد!

همان آمریکای ابرقدرت و قدر قدرت و قوی شوکت. در حالی که ایران در اوج ضعف بود و نه سپاه پاسدارانی در کار بود و نه ارتش وضعیت درستی داشت و «فرماندهی کل قوا» هم در اختیار یک جوانک بی عرضه تربیت شده در فرنگ بود. آمریکا سعی داشت مخفیانه یک عملیات محدود و سری داخل خاک ایران انجام دهد. و از پس همان عملیات محدود و سری هم بر نیامد و سربازان آمریکایی تمام تجهیزات و ادوات نظامی خود را میان صحرای ایران جا گذاشتند و دو پا داشتند، چند پا و بال و پر هم قرض کردند و فرار نمودند. مشخص بود دست و پایشان را گم کرده بودند. چون از چیزی به شدت وحشت داشتند. چه چیزی در ایران انقلاب زده و پر آشوب آن زمان بود که اینطور آمریکاییها را به وحشت و هراس انداخته بود؟

https://virgool.io/HASHOOR/%D8%A2%DB%8C%D8%A7-%D8%A2%D9%85%D8%B1%DB%8C%DA%A9%D8%A7-%D8%A7%D8%A8%D8%B1%D9%82%D8%AF%D8%B1%D8%AA-%D8%A7%D8%B3%D8%AA-encuc1a8pkk7

مقطع دوم در سالهای پایانی جنگ ایران و عراق، در زمان یک دولت جمهوری خواه و بخصوص در جریان جنگ نفت کش ها، حمله به سکوی نفتی ایران، عملیات آخوندک و غرق کردن ناوچه سهند ایران، و نهایتا هدف قرار دادن هواپیمای مسافربری ایرانی بود. وسعت این تقابل بسیار وسیع تر بود و در حقیقت وسیعترین رویارویی مستقیم نظامی میان آمریکا و ایران تا به امروز بوده. هر دو طرف ضربات متعددی به یکدیگر زدند. ولی نهایتا قائله با پذیرش برجام 598 و آتش بس پایان یافت.

در آن مقطع بیشترین تلفات را ارتش جمهوری اسلامی داد که اتفاقا از پیشرفته ترین تجهیزات جنگی دریایی ایران در آن زمان استفاده می کرد، مانند ناوچه سهند ساخت انگلیس که مقابل ناوهای جنگی آمریکا قد علم کرده بود.

اما اتفاقا بیشترین ضربات را آمریکاییها از نیروی دریایی سپاه خوردند. نیروی دریایی که متشکل از چند فروند قایق فکستنی بود که برای عملیات روی آب رودخانه حور تهیه شده بودند! همین قایقهای فکستنی موفق شدند با سلاح های ابتدایی مانند مین های دریایی قدیمی به یادگار مانده از جنگ جهانی دوم، و موشک اندازهای آر پی جی 7 که برای مقابله نفر با تانک طراحی شده بودند، ضربات و خسارات سنگینی به آمریکاییها وارد کنند.

و اینجا بود که بار دیگر قدرت و اهمیت و کارآمدی تاکتیک های رزم نامتقارن در عرصه عملی به اثبات رسید.

بد نیست طردا للباب اشاره ای کنیم به داستان نوشت افزار فضایی!

معروف است که در زمان مسابقه فضایی آمریکا و شوروی، یکی از مشکلات فنی که ذهن آمریکاییها را درگیر کرده بود این مساله بود که در شرایط بی وزنی خارج از جو زمین، خودکار و خودنویس از کار می افتند. چون عملکرد خودکار و خودنویس بر پایه نیروی جاذبه زمین است که جوهر را به سمت پایین هدایت می کند. لذا آمریکاییها با صرف وقت و انرژی و هزینه زیاد نهایتا موفق می شوند نوعی خودکار بسیار پیشرفته تولید کنند حتی در شرایط بی وزنی هم قادر به نوشتن باشد.

بعدها یکی از دانشمندان آمریکایی از همتای روس خود می پرسد که شما در شوروی این مشکل را چطور حل کردید؟ و فرد روس پاسخ می دهد «خیلی ساده. ما از مداد استفاده کردیم».

برتری تکنولوژی الزاما موجب برتری نظامی نمی شود. تاکتیک های جنگ نامتقارن هم بر همین اساس طراحی می شوند.

اما مقطع سوم رویارویی نظامی در دوران ترامپ بود. وقایع مهم به ترتیب عبارت بودند از ساقط شدن پهباد آمریکا توسط پدافند ایران، شهادت سردار سلیمانی و پذیرش مسئولیت مستقیم توسط ترامپ، و نهایتا حمله موشکی سپاه به دو پایگاه عمده آمریکا در عراق. هرچند در همان جریان ترور سردار سلیمانی هم آمریکاییها به دنبال برخورد گسترده نبودند، اما ارزیابی آنان این بود که ایران بیشتر از آمریکا از برخورد مستقیم وحشت داشته و اقدام آنان را پاسخ نخواهد داد.

پاسخ موشکی ایران نقطه پایان کامل گزینه نظامی آمریکا در این مقطع بود.

به این ترتیب آنچه برای آمریکا باقی می ماند گزینه های فشار سرد در عرصه اقتصادی و دیپلماسی بین المللی و فشار نرم رسانه ای است. عرصه دیپلماسی بین المللی عمدتا توسط سیاستمداران آمریکایی اداره می شود. اما آمریکا برای اجرایی کردن سیاستهایش درعرصه های اقتصادی و نرم به نیروی انسانی نیاز دارد. و این نیروی انسانی باید توان نفوذ درون جامعه ایران را داشته باشد. لذا بازوهای اجرایی آمریکا در این عرصه ها الزاما باید خود ایرانیان باشند.




ایرانیان و ایرانی تبارهای همسو با آمریکا بازوهای اجرایی آمریکا برای اعمال فشار به ایران هستند. به این ترتیب که بازوی راست آمریکا در تقابل با ایران عبارت است از نیروهای اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور. و بازوی چپ نیروهای سیاسی داخل ایران و درون حاکمیت جمهوری اسلامی هستند که تمایل شدیدی به همگرایی و دوستی با آمریکا دارند.

بازوی راست بیشتر در عرصه نرم فعالیت می کند و در عرصه اقتصادی تقریبا هیچ کاربردی ندارد. اما بازوی چپ هم در عرصه نرم فعال است و هم در عرصه اقتصادی. اما از طرف دیگر بازوی راست کلیت نظام را هدف قرار می دهد، اما بازوی چپ به دلیل فعالیت در داخل نظام، محدودیت ها و معذوریت هایی دارد که عملکرد آن را محدود می نماید.

بطور تاریخی دموکراتها تمایل بیشتری به فعال کردن ظرفیت های آمریکا در داخل ایران داشته اند، در حالیکه جمهوری خواهان چنین سیاستی را نشانه ضعف آمریکا دانسته و ترجیح داده اند صرفا از طریق تقابل مستقیم به نتیجه برسند.

بازوی راست آمریکا بیشتر در مواقعی کاربرد پیدا می کند که یا تقابل مستقیم نظامی در دستور کار باشد، یا به دلایل دیگری ارزیابی آمریکا فروپاشی سریع نظام جمهوری اسلامی باشد. در اینصورت بازوی راست از طرفی برای تهاجم مستقیم نظامی تامین مشروعیت کرده، و از طرف دیگر برای تسریع و تشدید واگرایی جامعه ایران مورد نظر قرار می گیرد.

از سوی دیگر، استفاده از بازوی چپ به معنی پذیرش اقتدار داخلی جمهوری اسلامی است و تلاش می کند سیاست های آمریکا را از طریق نفوذ هژمونیک آمریکا در داخل بدنه نظام و بدنه جامعه ایران به پیش براند. هدف و کارویژه بازوی چپ، تضعیف ایران تا حدی است که گزینه نظامی مجددا امکانپذیر شود.

بازوی چپ یک شاخه اقتصادی دارد که همان مافیای اقتصادی است که قبلا درباره آن گفته ایم. و همچنین یک شاخه تبلیغاتی و نرم هم دارد که وظیفه آن جا انداختن و توصیف اغراق آمیز هِیمنه و بزرگی و شکست ناپذیری آمریکاست، تا از این طریق انگیزه و تمایل به هر گونه مخالفت و مقاومت در برابر اراده آمریکا مختل گردد.

http://www.598.ir/fa/news/186510


تفاوت میان جمهوری خواهان و دموکراتها مانند تفاوت میان انسان چپ دست و راست دست است. تصور کنید فردی می خواهد گلوی شما را بفشارد و شما را خفه کند. اگر این فرد راست دست باشد، بیشتر از دست راستش برای فشار آوردن بر گلوی شما استفاده خواهد کرد. و اگر چپ دست باشد بیشتر از دست چپش استفاده خواهد نمود. اما در هر دو صورت هدف و اقدامات وی در جهت خفه کردن شما است.




ارزیابی جمهوری خواهان، و بطور کلی محافظه کاران نو در آمریکا در ادامه همان استراتژی جهان تک قطبی است که آمریکا به عنوان تنها ابرقدرت جهان در مرکز امپراطوری قرار داشته و می تواند اراده خود را با اهرم های زور عریان در تمام جهان پیش ببرد. به همین دلیل جمهوری خواهان در مقابل ایران راست دست هستند.

اما ارزیابی دموکراتها، یا دقیقتر بگوییم نولیبرالها، این است که بخشی از مولفه های قدرت آمریکا همان قدرت نرم و ایدئولوژیک است و لذا تاکید بیشتری بر حفظ ظاهر و ژست های برابری خواهانه و دموکراتیک و عدالت خواهانه داشته، و لذا چپ دست هستند.

و توجه داریم که انسانهای چپ دست و راست دست هر دو از هر دو دست استفاده می کنند، اما مهارت بیشتری در استفاده از دست اصلی خود دارند.

به همین دلیل هم هست که با روی کار آمدن ترامپ، اپوزیسیون خارج نشین پررنگتر شد و بسیاری دلشان را صابون می زدند که جمهوری اسلامی همین امروز و فرداست که سقوط نماید، حال یا از طریق حمله مستقیم نظامی یا در اثر فشارهای اقتصادی. لذا با تمام توان به فعالیت و ناسزاگویی و فحش پراکنی و حتی مقابل دوربین ها حواله کردن آلت رجولیت و غیره و ذلک خود به مخالفانشان می پرداختند.

و به همین دلیل هم اصلاح طلبان و آمریکا دوستان و آمریکا پرستان و آمریکا لیسان و دیگر عاشقان و دلدادگان آمریکا در داخل ایران زبان به دشنام و لعن و نفرین علیه آمریکا باز کرده بودند.

https://iranianuk.com/20200926122507008/%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D9%85%D8%B1%D8%AF%D9%85-%D8%A7%DA%AF%D8%B1-%D9%85%DB%8C-%D8%AE%D9%88%D8%A7%D9%87%D9%86%D8%AF-%D9%84%D8%B9%D9%86-%D9%88-%D9%86%D9%81%D8%B1%DB%8C%D9%86-%DA%A9%D9%86%D9%86%D8%AF-%D8%A2%D8%AF%D8%B1%D8%B3%D8%B4-%DA%A9%D8%A7%D8%AE-%D8%B3%D9%81%DB%8C%D8%AF-%D8%A7%D8%B3%D8%AA

در واقع دلگیری این دسته از این بوده که چرا آمریکا اینها را گذاشته و به سراغ هَووی ایشان که همان اپوزیسیون خارج نشین است رفته. اعتراض می کنند که ما مگر در خوش خدمتی و مجیز گویی و وفاداری نسبت به آمریکا چه چیزی کم گذاشتیم که باید اینطور با خفت شاهد عشق بازی شوهر با هوو باشیم؟! قد و بالا نداشتیم که داشتیم. سر و زبان نداشتیم که داشتیم. دلبری بلد نبودیم که بودیم. در مذاکرات مستقیم با وزیر خارجه آمریکا لبخندهای خریدارانه تحویل نمی دادیم که می دادیم. پس چرا آمریکا ما را در خانه پدری رها کرد تا زجر بکشیم و آن اپوزیسیون معلوم الحال خارج نشین را عزیز و محبوب خود نمود؟ از نظر مدیریت و مهارت های خانه داری هم که حساب کنیم، اصلاح طلبان سالها سابقه کار اجرایی دارند. پس چرا باید جلوی اپوزیسیون خارج نشینی خار و خفیف شوند که حتی به عمرشان یک مغازه ساندویچی را هم مدیریت نکرده اند؟

و حالا که دموکراتها دوباره روی کار آمده اند همین نفوذی های داخلی مجددا کبکشان خروس می خواند که آخ جون! حتما آقامون خیلی دلش برامون تنگ شده!

و آدرس لعن و نفرین هم «کاخ سفید است» تا زمانیکه ساکن آن یک جمهوری خواه باشد. پس فردا که دموکراتها برگردند، زن و شوهر دعوا کنند، ابلهان باور کنند!



البته سرهنگ قذافی هم خواست با آمریکاییها عروسی کند، اما در همان دولت اوباما به محضی که فرصتی پیش آمد سرنگونش کردند. همان اوبامای دموکراتی که تا دیروزش لبخند میزد و از روابط دوستانه تضمین شده
و مستحکم صحبت می کرد.

این نرمشهای دموکراتها در حقیقت همان نرمش قهرمانانه (charm offensive) است که نهایتا برای تضعیف حریف به کار رفته و در اولین فرصت مترصد فرود آوردن ضربه مهلک نهایی هستند.

در مورد ایران هم همین نرمش قهرمانانه از سوی دموکراتهای دولت اوباما موجب قوت گرفتن دست چپ آمریکا در ایران شد و به قرارداد ننگین برجام منتهی گردید.

اما بلافاصله چرخ گردون، دموکراتهای چپ دست را با جمهوری خواهان راست دست عوض نمود، و نرمش قهرمانانه دموکراتها در عمل به بی آبرویی دست چپ آمریکا انجامید. و دست راست از این موضوع سرمست و سرخوش بود. چون تصور می کردند عمو ترامپ آمده تا ایشان را صاحب ایران کند. و اگر هم نکند مهم نیست، چون در هر صورت بودجه های بی حساب و کتاب امنیتی آمریکا که مانند خونی تازه به رگهای دست راست تزریق می شد همان خان نعمتی بود که اینها برایش دندان تیز کرده بودند. و مهمتر از آن، بحران هویتی که موجب افسردگی اعضای این اپوزیسیون خارج نشین شده بود با اهمیت یافتن دست راست تا حدود زیادی برطرف می شد. حالا بعد از سالهای سال دوباره احساس می کردند وجود دارند و کسی آدم حسابشان می کند. همین برای اینها از هر چیزی با ارزشتر است. و اگر پا بدهد و یک عکس یادگاری در کنار مایک پمپئو بیاندازند هم که برای این جماعت حکم معاشقه با خدا را دارد! (همان مایک پمپئو وزیر خارجه دولت ترامپ، همان مایک پمپئو که در ایران ستیزی شهره است)

یک کنیزک یک خری بر خود فکند // از وفور شهوت و فرط گزند...
یک کنیزک یک خری بر خود فکند // از وفور شهوت و فرط گزند...
یک کنیزک یک خری بر خود فکند
از وفور شهوت و فرط گزند...

و به این ترتیب با شکست استراتژی تقابل مستقیم، دست راست فلج شده و لشکر امارده و اجانده اپوزیسیون خارج نشین مجددا دچار افسردگی مزمن می شوند.

اما در مقابل، دست چپ است که برق امید به وصال یار چهره اش را نورانی می نماید. چون دولت چپ دست آمده و بدعهدی های دولت راست دست به پایان رسیده!

باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یار آخر شد



برای اکثریت و توده ایرانیان تفاوتی نمی کند با دست راست آمریکا خفه شوند یا دست چپ. هر دو دست باید قطع شوند. اما شمشیر برّایی که بتواند این دستها را قطع کند تنها با شکل گیری عظم راسخ ملی می تواند بلند شود که اول قاطعیت نظام را می طلبد و سپس همراهی توده ها را. اولی شرط لازم است، اما کافی نیست. و دومی بدون اولی امکانپذیر نیست، اما مطالبه عمومی می تواند شرایط را به سمت تحقق شرط اول سوق دهد. و مطالبه عمومی چیزی است که در عرصه جنگ نرم شکل می گیرد. کسانی که ادعا می کردند می خواهند کشور را از «سایه شوم جنگ» نجات دهند در حقیقت پیاده نظام های دشمن در عرصه جنگ نرم بودند که راه را برای تحقق قرارداد ننگین برجام هموار نمودند. در اینسوی جبهه هنوز تحرکات جدی دیده نمی شود.

مهمات و تجهیزات یک رزمنده در عرصه جنگ نرم دو چیز است:

1- سواد و دانش و بینش و قدرت تجزیه و تحلیل

2- شیوه بیان و مهارت و تبحر در سخنوری و گفتار و نوشتار

وقتی در عرصه جنگ سخت و نظامی توانستیم با دست خالی با استفاده از تاکتیک های جنگ نامتقارن، افسون و طلسم ابرقدرتی آمریکا را باطل کنیم، چرا در عرصه نرم نتوانیم؟ عرصه نرم یعنی عرصه فرهنگ. آمریکا که سهل است، مگر در کل جهان تمدنی وجود دارد که به گرد پشتوانه میراث فرهنگی ما برسد؟!

اقدام عملی در جهت برون رفت از تنگنا از همین عرصه شروع می شود. باید صدای هزاران سال تمدن را در این عرصه بشنویم که اینطور رجز می خواند:

بجان و سر شاه ایران سپاه
که بی‌جوشن و گرز و رومی کلاه
بجنگ تو آیم بسان پلنگ
که از کوه یازد بنخچیر چنگ
ببینی تو پیکار مردان مرد
چو آورد گیرم بدشت نبرد


دموکراتهاجمهوری خواهاناپوزیسیوناصلاح طلبانآمریکا
علوم انسانی - اقتصاد - اقتصاد سیاسی - جامعه شناسی - علم سیاست - انسان شناسی - ادبیات - تاریخ - هنر - موسیقی - سینما - فلسفه
شاید از این پست‌ها خوشتان بیاید