آقای محسن هاشمی، فرزند خلف آیت الله هاشمی رفسنجانی، اخیرا اینطور فرمودند:
هاشمی تاکید کرد: اگر فضای تکثر و تنوع دیدگاهها و رویکردها در انتخابات وجود نداشته باشد، سردترین انتخابات در تاریخ انقلاب همزمان با پرشورترین انتخابات تاریخ آمریکا، شکل می گیرد و قدرت ملی ایران را در رویارویی با حریف تضعیف می کند.
محسن هاشمی: امروز اکثریت جامعه در محدوده خط فقر هستند/ اگر تنوع دیدگاهها در انتخابات نباشد سردترین انتخابات را پیش رو خواهیم داشت | دیدبان ایران (didbaniran.ir)
منظور از «پرشورترین انتخابات تاریخ آمریکا» همین انتخابات اخیر است که اینطور مفتضحانه تضادهای درونی جامعه آمریکا را آشکار کرد. انتخاباتی که هر دو کاندیدا در آن ادعای پیروزی کردند. انتخاباتی که به زد و خوردهای بی سابقه و با تلفات جانی برگزار شد. انتخاباتی که در نتیجه آن، نیمی از جمعیت آمریکا به مقام رفیع «تروریست های داخلی» نایل شدند.
منظور از «پرشورترین انتخابات تاریخ آمریکا» این انتخاباتی است که نیمی از جمعیت آمریکا معتقدند در آن تقلب شده. انتخاباتی که برای معارفه رئیس جمهور جدیدش ناچار بود حدود چهل هزار نیروی نظامی و امنیتی در پایتخت آمریکا مستقر کند. آن هم نیروهای امنیتی که خودشان مورد شک و تردید و سوء ظن بودند که مبادا یکی از اینها به سرش بزند و سر اسلحه اش را به طرف رئیس جمهور منتخب و دموکراتیک آمریکا بچرخاند. و بلافاصله بعد از پایان مراسم سوگند رئیس جمهور، سربازانی که امنیت مراسم را تامین کرده بودند مانند زباله بیرون ریختند تا در پارکینگ و کنار جوب خیابان اردو بزنند و غذا بخورند و بخوابند!
حیف نیست با وجود چنین انتخابات پرشوری در آمریکا، ما یکی از سردترین انتخابات در تاریخ انقلاب را داشته باشیم؟!
نیروهای حاضر در نظام جمهوری اسلامی شامل سه گرایش سیاسی مجزاست.
1- تسلیم طلبان غربگرا (مشهور به اصلاح طلب)
2- اقتدارگرایان غربگرا (شامل طیفی از کارگزاران و اصول گرایان و دیگران)
3- اقتدارگرایان ملی گرا
دسته اول بطور علنی گرایش به تسلیم بی قید و شرط در برابر غرب و حل شدن در نظام نولیبرال جهانی دارد. این دسته همچنین در ادوار مختلف ثابت کرده بیشترین ظرفیت برای جذب آرای عمومی در انواع انتخابات ها را دارد. این ظرفیت ناشی از ترکیب جمعیتی در جامعه ایران، چربیدن جمعیت شهرنشین بر روستا نشین، تعداد کثیر فارغ التحصیلان در رشته های دانشگاهی فنی، غلبه منابع معیشتی غیر مولد بر شیوه های کسب درآمد بصورت مولد (یعنی غلبه دلالی بر تولید)، و همچنین تفوق و برتری رسانه ای از طریق حمایت رسانه های خارجی، کنترل بسیاری از رسانه های داخلی، و حضور فعال و گسترده در فضای مجازی است.
البته پوشش گسترده ای که در حمایت از دسته اول (تسلیم طلبان غربگرا) در فضای مجازی شکل گرفته، کاملا به دلیل فعالیت های مستقیم این جناح سیاسی در داخل نیست. بلکه این جناح سیاسی به دلیل همگرا شدن با منافع غرب و نظم نولیبرال جهانی، توانسته است روی موج های تبلیغاتی که از طریق رسانه های غربی و نولیبرال ایجاد می شوند سوار شود.
همه اینها موجب توفیق تسلیم طلبان غربگرا در اغوای افکار عمومی و پیروزی در انتخابات ها شده، آن هم با تفاضل بسیار چشمگیر در آرا. اتفاقا از عوارض این پیروزی ها، یکی هم روی کار آمدن دولت برجام و امید بوده، که کشور را در طول هشت سال زمامداری خود به خاک سیاه نشانده است.
دسته دوم در غایت، مطلوباتی مشابه دسته اول دارند، اما نگاهی واقع گرایانه تر به مسایل داشته و با علم به اینکه تسلیم بلاقید و شرط در مقابل آمریکا آخر و عاقبتی مشابه سرنوشت لیبی خواهد داشت، کمی دست به عصا تر راه رفته و تلاش می کنند یک درجاتی از اقتدار ملی را به رخ آمریکا بکشند تا از این طریق آمریکا وادار شود استقلال سیاسی ایران را تا حدودی به رسمیت بشناسد.
لذا دسته دوم بین دسته اول و سوم در نوسان هستند. گاهی اوقات که محبوبیت دسته اول در افکار عمومی بالا می رفود با فرصت طلبی خود را به دسته اول می چسبانند. اما وقتی گند کار سیاست های وطن فروشانه دسته اول در می آید و آثارش در زندگی مردم عادی نمایان می شود، ناگهان به سمت دسته سوم چرخش کرده و گرایشات ملی پیدا می کنند.
اما دسته سوم علیرغم اصرار بر مواضع اصولی در جهت منافع ملی، اولا پایگاه اجتماعی قابل توجهی ندارد، و ثانیا در میان نخبگان قدرت هم در اقلیت بوده و سازماندهی تشکیلاتی قابل توجهی ندارد. ولی با این وجود علیرغم کمبودهای تشکیلاتی و اجتماعی، دسته سوم در مقاطعی با همراهی دسته دوم و حمایت رهبری قادر بوده برخی اقدامات اساسی در راستای منافع ملی را به پیش ببرد. یکی از مهمترین این موارد، صنعت هسته ای است.
دستیابی به قدرت بازدارنده هسته ای برای ایران اهمیتی حیاتی دارد. آنقدر حیاتی که ارزشش را دارد به خاطر آن با تمام جهان درگیر شویم، البته مشروط بر اینکه اطمینان داشته باشیم از این درگیری پیروز و ظفرمند بیرون خواهیم آمد.
واکنش قدرت های جهانی در برابر تلاش ایران در جهت دستیابی به قدرت هسته ای، اعمال فشارهای سیاسی و اقتصادی بود که به دلیل اثر گذاری بر اوضاع معیشتی داخلی، توانست جامعه ایران را متقاعد نماید دردسرهای انرژی هسته ای بیشتر از مواهب آن است.
طبق معمول، جناح تسلیم طلب غربگرا روی موج و خط مشی و پالسی که از غرب فرستاده می شد سوار شد و مذاکره طلبی را به مطالبه عمومی تبدیل کرد. با این شعار که «هر نوع توافقی بهتر از عدم توافق است».
اتفاقا تحریم های بین المللی در شرایطی آغاز شد که اقتصاد ایران به دلیل سرازیر شدن درآمدهای بی سابقه نفت که قیمت آن به بیش از بشکه ای صد دلار رسیده بود، در نوعی نشئگی نفتی به سر می برد. بیشترین حجم واردات کالاهای مصرفی خارجی و همچنین تحولاتی که در عرصه صنعت و کسب و کار طی دو دولت قبلی صورت گرفته و وابستگی به شرکت ها و سرمایه های غربی را به بیشترین میزان خود رسانده بود، موجب شد تا تحریم ها شوکی محسوس را به جامعه ایران منتقل نماید.
این شوک در شرایطی بود که دولت مستقر (احمدی نژاد) توسعه فناوری هسته ای را بزرگترین دستاورد خود معرفی می کرد. لذا جناح تسلیم طلب غربگرا توانست این باور را در جامعه ترویج نماید که با نابود کردن صنعت هسته ای می توان با غرب آشتی کرده و رونق اقتصادی را به کشور باز گردانید.
در همین مقطع بود که دولت روحانی روی کار آمد و نرمش قهرمانانه رهبری راه را برای پیشبرد سیاست های تسلیم طلبانه و ضد ملی باز نمود.
حالا بعد از هشت سال لااقل مشخص شده که وعده ها و وعیدهای دولت روحانی عوامفریبی بوده و لذا دست جناح تسلیم طلب غربگرا خالی شده است. لذا راه برای انتقال قدرت از دسته اول (تسلیم طلبان غربگرا) به دو دسته دیگر فراهم شده است. خصوصا که دسته دوم هم حالا به سمت دسته سوم چرخش نموده اند.
از طرف دیگر، این انتقال قدرت و چرخش سیاسی در شرایطی صورت می پذیرد که به برکت سیاست های تسلیم طلبانه و غربگرایانه دولت روحانی، تحریم ها و فشارهای اقتصادی به نقطه اوج خود رسیده است. بنابراین بازگشت ایران به سوی سیاست های اصولی در جهت منافع ملی و پیگیری برنامه دستیابی به اقتدار هسته ای هیچ مانع اجتماعی نمی تواند داشته باشد. چون تحریم های حداکثری فعلی بیش از این نمی تواند عرصه را بر اقتصاد کشور تنگ نماید، لذا تغییر سیاست هسته ای اگر موجب بهبود اوضاع نشود قطعا موجب وخامت بیشتر هم نخواهد شد.
اخیرا در خبرها آمد که یکی از روحانیون مطرح داخلی اعلام کرده هرچند ساخت سلاح هسته ای از نظر ما حرام است، اما اگر غرب ما را در تنگنا قرار دهد این امکان هست که برنامه صلح آمیز هسته ای ایران شکل غیر صلح آمیز هم پیدا نماید.
همچنین رهبر انقلاب در سخنرانی مقابل همافران نیروی هوایی، صراحتا اعلام کردند تا زمانیکه آمریکا تمام تحریم ها را لغو نکرده و راستی آزمایی نشده، ایران به تعهدات برجام باز نخواهد گشت. با این تاکید موکد که این موضع قطعی و تغییر ناپذیر جمهوری اسلامی است و هیچ کسی قادر به تغییر آن نخواهد بود.
پیشتر از این هم از زبان برخی دیگر از بزرگان نظام، از جمله یکی از سرداران سپاه و همینطور دکتر فریدون عباسی، شنیدیم که خروج کامل ایران از پیمان منع گسترش سلاح های هسته ای می تواند در دستور کار قرار بگیرد.
شرایط اجتماعی و سیاسی ایران به نقطه ای رسیده که بازگشت مجدد به مسیر منافع ملی میسر شده و نیروهای تسلیم طلب غربگرا این مطلب را به خوبی می دانند. کافیست در دولت بعدی همزمان با دستیابی به اقتدار هسته ای، شرایط اقتصادی هم رو به بهبودی و رونق حرکت نماید. در اینصورت جناح تسلیم طلب غربگرا برای همیشه از معادلات قدرت در ایران حذف خواهد شد. و این دقیقا همان نکته ایست که رهبران این جناح و همچنین رهبران نظم نولیبرال جهانی را نگران کرده.
با عنایت به همین نگرانی است که متوجه می شویم چرا عده ای اصرار دارند انتخابات 1400 در ایران به همان میزان «پرشور» باشد که انتخابات اخیر در آمریکا بود.
البته تا پیش از این همیشه مشارکت عمومی در انتخابات های آمریکا بسیار پایین بود و بخش گسترده ای از جمعیت آمریکا یا به طرق مختلف از حق رای محروم می شدند، یا خودشان اهمیتی به انتخابات نمی دادند. لذا اساسا «پرشور» بودن در انتخابات آمریکا هیچ محلی از اعراب نداشت. اتفاقا برعکسِ ما که معمولا انتخابات ها را در ایام تعطیل برگذار می کنیم تا شرکت در انتخابات برای عموم فراهم باشد، در آمریکا معمولا انتخابات در روزهای کاری انجام می شود تا امکان کنترل آرای کارگران و کارمندان در اختیار کارفرمایان باشد و اگر خواستند به کارگران مرخصی بدهند و اگر هم نخواستند ندهند.
جالب است تا وقتی انتخابات های آمریکا اینطور «پرشور» نبودند کسی ایراد نمی گرفت که نظام آمریکا دموکراتیک نیست یا به دلیل مشارکت پایین مردم فاقد مشروعیت است. اما به مجردیکه در انتخابات ایران میزان مشارکت عمومی پایین می آید همه صدایشان در می آید که ببینید! این سند نامشروع بودن نظام جمهوری اسلامی است!
اهمیت دیگر انتخابات 1400 از اینروست که طی هشت سال آینده، در صورت حدوث فقدان رهبری، بر اساس قانون اساسی شورایی متشکل از روسای سه قوه وظایف و اختیارات رهبری را عهده دار خواهد بود، تا زمانیکه مجلس خبرگان رهبر جدیدی را تعیین نماید.
در صورت یکدست نبودن ترکیب سیاسی سه قوه، با توجه به اینکه به سمت دستیابی به اقتدار هسته ای حرکت می کنیم، کشور می تواند در شرایط فقدان رهبری دچار چالش های بسیار جدی از سوی دشمنان خارجی شود. برای کاهش ریسک فروپاشی نظام و کشور، این مساله اهمیت زیادی پیدا می کند که ترکیب سیاسی سه قوه یکدست و همسو با منافع کلان ملی باشد. دوران نرمش قهرمانانه به سر رسیده و حالا نوبت انسجام و سرسختی ملی است.
پس از دستیابی به اقتدار هسته ای، با توجه به ظرفیت های تمدنی و جغرافیایی و سوق الجیشی ایران، وارد مرحله جدیدی از تمدن و اقتدار و شکوه ملی خواهیم شد. بنابراین انتخابات 1400 نقطه عطفی در تحقق آن جهش بزرگ است که با عنوان «گام دوم انقلاب» از آن یاد می شود. با توجه به ظرفیت های منحصر به فرد ایران، دور از ذهن نیست اگر قرن پانزدهم هجری، قرن ایرانی باشد. کافیست این ظرفیت از بالقوه به بالفعل تبدیل شوند.