یک تحلیلگری مطلبی نوشته بود و از شایعاتی صحبت کرده بود بدین مضمون که ترامپ بعد از شکست در انتخابات قصد دارد یک شبکه تلویزیونی مخصوص به خود راه بیاندازد. و جناب تحلیلگر از این نگران بود که حتما شبکه تلویزیونی ترامپ هم مانند سایر رسانه های جریان اصلی از «رسالت رسانه» منحرف خواهد شد و تمام توانش را در جهت تبلیغ دیدگاه ها و مواضع شخصی ترامپ بکار خواهد بست!
یعنی گویا رسانه ها رسالتی غیر از این دارند که دیدگاه ها و مواضع اربابان خود را ترویج کنند. و جالب اینجاست این ادعا از جانب همانهایی است که صحبت از پلورالیسم و تکثر می نمایند. یعنی از یک طرف معتقدند هیچ حقیقت واحدی در جهان وجود ندارد و حقیقت های متعددی هست که از دیدگاه های متفاوت انسانها می آید، و از طرف دیگر از «رسالت» رسانه صحبت می کنند به این صورت که رسانه باید حقایق را بصورت بی طرفانه مطرح کند!
ما که نفهمیدیم، چطور ممکن است حقایق بسته به افراد، متغیر باشند و در عین حال شخصی به دنبال حقیقت بی طرفانه و مستقل از افراد باشد؟!
اگر از کارل پوپر و طرفدارانش بپرسیم، ادعا می کنند اصلا هیچ حقیقتی در جهان وجود ندارد و هر گزاره ای دایما در معرض آزمون و محک قرار دارد تا روزی که بی اعتباری آن مشخص شود. هر گزاره ای، از روشن بودن روز و سفید بودن ماست، تا ذاتِ بودن و وجود، هیچکدام قطعیت ندارد.
و البته «فلسفه علم» کارل پوپر از بنیان متناقض و اشتباه است. خود وی اذعان کرده که وقتی می گوید «هیچ گزاره ای مطلقا درست نیست»، همین ادعای خودش هم مشمول این قاعده می شود. یعنی گزاره «هیچ گزاره ای مطلقا درست نیست» هم مطلقا درست نیست! و البته هر کودک نه ساله ای هم می تواند تشخیص بدهد معنای چنین چیزی این می شود که «برخی گزاره ها مطلقا درست هستند». مشخص است این آقای فیلسوف بنیان فلسفه اش روی هواست.
پس چطور اینهمه هوادار و طرفدار پیدا کرده؟ لابد اباطیلی که به هم بافته نفع و فایده ای برای یک عده ای داشته، که اگر نداشت تا این حد بازتاب داده نمی شد.
برخلاف این تُرَّهاتِ فلاسفه غربی، حکمای ما از هزاران سال پیش معنا و ماهیت حقیقت را می شناختند. ما به قدمت یکتاپرستی در ایران می دانسته ایم که یک حقیقت بیشتر در جهان نیست. اما حقیقت آنچنان پیچیده و نامتناهی است که هیچ انسانی قادر به درک تصویر کامل و جامع و مانع از حقیقت نیست، و لذا اختلاف از نظرگاه و میدان دید محدود افراد بوجود می آید.
اما در هر صورت، چه تفکر ایرانی را بپذیریم و چه فلسفه غلط پلورالیسم را علیرغم تناقضاتش بپذیریم، در هر صورت باز به چنین نتیجه ای نمی رسیم که رسالت مطبوعات بازتاب بی طرفانه حقیقت است. در حکمت ایرانی و اسلامی که می دانیم حقیقت پیچیده و نامتناهی است و لذا با ابزارهای متنهاهی بشری قابل بازتاب نیست، و این بدان معناست که هر رسانه ای نگاه محدود خود را ارائه خواهد کرد. به قول آن بزرگی که گفت «به عقل ناقص ما اینطور می رسد، عقل ناقص شما را نمی دانم».
و در فلسفه پلورالیسم غربی هم که اصلا حقیقت واحدی وجود ندارد که رسانه ای بخواهد بی طرفانه آن را بازتاب دهد.
اما کیست که نداند رسانه ها بخشی جدایی ناپذیر از جوامع مدرن هستند. به واقع رسانه ها یکی از کلیدی ترین ارکان کلیه اقسام و انواع نظام های اجتماعی مدرن هستند. انسان مدرن بدون رسانه مدرن از افسردگی دِق می کند! به همین دلیل در هر خانه ای یک تلویزیون از صبح تا شب روشن است. و در مواقعی هم که تلویزیون در دسترس نباشد، یک گوشی موبایل هست که چشم و گوشمان را در اختیارش بگذاریم تا از دنیای حقیقی فرار کنیم و به دنیای مجازی پناه ببریم. گاهی اوقات هم چشم و گوشمان آنقدر خسته و بی حوصله اند که مطلب خاصی را دنبال نمی کنیم. اما همچنان انگشت شست روی صفحه گوشی موبایل می جنبد و بالا و پایین می رود. یعنی کاری که قبلا با دانه های تسبیح در دستمان می کردیم، حالا با گوشی موبایل هم همان کار را می کنیم. نفس و ماهیت کار تفاوتی نکرده. فقط به جای تسبیح های سنتی دوزاری، موبایل های مدرن چندهزار دلاری آمده.
اما وقتی سرحالتر هستیم و مطالب را تا حدودی دنبال می کنیم، این تسبیح های مدرن همچنین مجهز به منبرهای مدرن هم هستند. به این ترتیب که برای شنیدن وعظ و روضه دیگر نیازی نیست به مسجد و حسینیه برویم. بلکه مسجد و حسینیه خودشان می آیند سراغ ما. یا از طریق تلویزیون و ماهواره، یا تسبیح های چندهزار دلاری که در خلا و آیین شب جمعه هم ما را تنها نمی گذارند.
پس تعجبی ندارد اگر جوامع مهاجر پذیر و نولیبرال غربی با اینهمه «تلون و شمول» (Diversity and Inclusion) نهایتا فرهنگی یکدست و همگرا پیدا کردند. چون تمام این انسانهایِ مدرنِ متکثر و متلون و مشمول، چشم و گوششان به یک منبر دوخته شده و به یک وعظ و خطابه و روضه گوش می سپارند.
و روضه هم انواع و اقسامی دارد. یکی روضه امام حسین می خواند، یکی دیگر روضه هولوکاست می خواند، یکی دیگر ذکر مصیبت همجنس بازان می گوید، یکی دیگر ذکر جامعه مرد سالار و بی عدالتی علیه زنان، یکی دیگر ذکر دیکتاتوری دینی و سرکوب آزادی خواهان. الخ.
موعظه هم انواع و اقسامی دارد. یکی موعظه جهاد اکبر و تعالی روح و جهد برای تقرب در پیشگاه الهی. یکی دیگر موعظه اهمیت و ارزش دموکراسی و حقوق بشر در تعالی جایگاه انسانی. یکی دیگر موعظه اهمیت حقوق اقلیت ها، بخصوص اقلیت های جنسی و نژادی. یکی دیگر موعظه اهمیت بازار آزاد و تقدس تجارت آزاد و خودداری از هرگونه دخالت دولت در بازار. الخ.
محتوای رسانه های مدرن می تواند هر کدام از این روضه ها و مواعظ باشد. و دعوا هم دقیقا بر سر همین موضوع است که ما باید دل به کدام روضه بدهیم؟
رسانه هایی که امروزه افکار عمومی را شکل و جهت می دهند در دو دسته کلی قابل تقسیم بندی هستند:
1- رسانه های سنتی: مانند روزنامه و تلویزیون و سالن سینما و کتاب و مجله و غیره.
2- رسانه های نوظهور: مانند شبکه های اجتماعی و توییتر و فیسبوک و اینستاگرام و نتفلیکس و آمازون پرایم و یوتیوب و غیره.
در روزگاری که سرمایه ها در سطح جوامع غربی خُرد و پخش بودند، رسانه های سنتی هم ماهیتی متکثر و خرد داشتند. همین باعث می شد تا بسیاری از رسانه ها نسبت به یکدیگر مواضع مستقلی داشته باشند، و لذا برایند تقابل میان رسانه های غیر همسو در ظاهر شباهت بیشتری به آزادی بیان داشت. هر چند در همان زمان هم، اکثر رسانه های غربی در مواضع اساسی و پایه ای و منافع ملی همسو و همگرا می شدند.
اما تداوم فرایند انباشت و تمرکز سرمایه در جوامع غربی نهایتا به جایی رسید که سرمایه ها فراملی و جهانی شدند. شرکت ها و کمپانی های چند ملیتی ظهور کردند و کیفیت بافت اجتماعی جوامع غربی از قالب دولت-ملت خارج گشته و وارد مرحله جدیدی شد.
رسانه های سنتی هم توسط سرمایه های متمرکز قبضه شدند و انحصار در تجارت و کسب و کار به انحصار در رسانه های «آزاد» هم رسید. لذا ظاهر آزاد و بی طرف این رسانه ها دیگر مانند سابق باورپذیر نبود. هر چند این رسانه ها صرفا بر این اساس که در مالکیت بخش خصوصی هستند همچنان ادعا می کردند که خیلی آزاد و مستقلند. اما کافی بود کسی اندکی قادر به فکر کردن باشد تا متوجه شود میان رسانه های دولتی و رسانه های خصوصی که در مالکیت یک مجموعه کوچک و بسته از ثروتمندان هستند تفاوت چندانی نیست. به همین دلیل اگر این رسانه های غربی، رسانه های غیر غربی را با برچسب «رسانه دولتی» (state-owned media) تخفیف می دادند، در مقابل مخالفانشان هم این رسانه ها را با برچسب «رسانه شرکتی» (corporate media) خوار و خفیف می کنند.
از طرف دیگر، رسانه های نوظهور از اساس از طریق همین سرمایه های متمرکز و انحصاری پدید آمدند. انحصارات و غولهای تکنولوژی توانستند شیوه و نوع جدیدی از فعالیت رسانه ای را خلق نمایند که با نیازهای سرمایه داری انحصاری فراملی و جهانی همخوانی داشته باشد.
در رسانه های سنتی مسئولیت تولید محتوا به عهده افراد متخصص و حرفه ای است. اما در رسانه های نوظهور، بخش انبوهی از محتوا توسط تولیدکنندگان غیرحرفه ای تولید می شود که هیچ رابطه مستقیم کارمند و کارفرما با اربابان این رسانه ها ندارند. در نتیجه همین موجب می شود تا مجددا ظاهر آزادی بیان و تکثر در این رسانه ها احیا شود.
حتی رسانه های سنتی برای باورپذیرتر کردن محتوای خود به سمت استفاده هر چه بیشتر از مطالب فضای مجازی رفته اند. بطوریکه در بسیاری موارد حتی زحمت فرستادن گزارشگر و فیلمبردار حرفه ای برای تهیه گزارش را هم نکشیده، و صرفا به استفاده از فیلم های غیر حرفه ای که با گوشی موبایل ضبط شده و دیگر مطالب بدست آمده از فضای مجازی اکتفا می کنند. یعنی رسانه های سنتی برای کسب مشروعیت دست به دامان رسانه های نوظهور شده اند.
با اینحال هرچند تولید محتوا در رسانه های نوظهور غیرمتمرکز است، اما توزیع آن همچنان متمرکز و در اختیار همین غولهای تکنولوژی است. و کیست که نداند این غولهای تکنولوژی هم توسط جمع کوچکی از ثروتمندان و سرمایه داران هدایت و کنترل می شوند. آثار و عوارض این مطلب را اخیرا در جریان انتخابات آمریکا به وضوح دیدیم که چطور موضع گیری های شخص رئیس جمهور آمریکا سانسور شده یا برچسب کذب و دروغ می خورد. و توجیهی که می آوردند به اینصورت بود که این رسانه ها در مالکیت بخش خصوصی هستند، و لذا قوانین حفاظت از آزادی بیان شامل حال آنان نمی شود.
یعنی وقتی در تنگنا قرار گرفتند بطور علنی اذعان کردند که از ابتدا هم غرض آزادی بیان نبوده، بلکه ارائه دیدگاه های خاص اربابان این رسانه ها هدف بوده. لذا هر کس در جهت منافع این اربابان محتوایی تولید کند، در حقیقت بی جیره و مواجب به اینها کمک کرده. و هرکس علیه منافع اینها فعالیت کند، به سادگی مطالبش حذف و سانسور خواهد شد. وقتی شخص رئیس جمهور را سانسور می کنند، مطمئنا در مورد افراد عادی هم تساهل و تسامح بیشتری به کار نخواهند برد.
اهمیت ژست آزادی خواهی و آزادی بیان برای این رسانه ها از آن جهت است که بتوانند ضریب نفوذ خود را در جوامع جهان، علی الخصوص جوامع جهان سوم افزایش دهند. سرمایه داری نولیبرال و جهانی باید در سطح جهانی صاحب نفوذ باشد. عرصه رسانه و نرم پر اهمیت تر از آن است که به حال خود رها شود. سرمایه های جهانی باید ابزاری برای ترویج فرهنگ نولیبرالیسم در سطح جهانی داشته و بتوانند افکار عمومی را حتی در جوامعی که بطور سیاسی تحت کنترل ایشان نیست هدایت کنند.
بعنوان مثال، تبلیغات رسانه ای علیه نظام جمهوری اسلامی از همان ابتدای انقلاب وجود داشت. شبکه های رادیویی و تلویزیونی فارسی زبان هم از همان ابتدا فعال بودند. اما در یکی دو دهه ابتدای انقلاب نفوذ این رسانه ها در جامعه ایران بسیار پایین و جزئی بود. بطوریکه به هیچ عنوان توان تاثیرگذاری معناداری را نداشتند. چون حتی کودن ترین ایرانیان هم این را به وضوح می دیدند و تشخیص می دادند که اینها رسانه های دشمن هستند و طبیعی است که علیه حکومت ایران موضع گیری کنند.
اما نفوذ رسانه های معاند و همسو با منافع غرب از زمانی اوج گرفت که فضای مجازی همه گیر شد و وظیفه تولید و وساطت در توزیع محتوا به عهده خود مخاطبان گذارده شد. و البته این فعالیتها بطور تقریبا نامحسوس توسط اربابان این رسانه ها جهت دهی و هدایت می شد.
همین فرایند در سایر جوامع جهان هم طی شد. لذا به ترتیب یک فرهنگ یکدست نولیبرال و همسو با منافع سرمایه داران غربی شکل گرفت.
بنابراین رسالت این رسانه ها نه ایجاد امکان آزادی بیان بود، و نه رونمایی از حقایق و روشنگری و تنویر افکار عمومی. بلکه هدف تروج فرهنگ نولیبرالیسم و همسو و همگرا کردن توده ها و مخاطبانی بود که در سراسر جهان گسترده اند.
و جالب اینجاست که همین ژست آزادی بیان و شعارهای توخالی تبدیل شده به نقطه ضعف این رسانه ها!
از آنجا که غرب شعار آزادی بیان و تکثر و پلورالیسم می داد، دشمنانش هم می توانستند از همین شعار برای ورود به عرصه جنگ نرم و فعالیت رسانه ای استفاده کنند. بعنوان مثال رسانه های راشا تودِی، یا همان آر تی (RT) که توسط دولت روسیه اداره می شود و شبکه پرس تی وی (Press TV) که توسط ایران اداره می شود، هر دو موفق شدند با استفاده از تضادهای موجود درون جامعه آمریکا مخاطبان زیادی را از میان آمریکاییان جذب خود کنند.
کار به جایی رسید که نفوذ نرم این رسانه های «جریان جایگزین»، هیات حاکمه آمریکا را به شدت نگران کرد و برای مقابله با آن اصطلاح «اخبار جعلی» (Fake News) را ابداع کردند. یعنی ادعا می کردند اخبار شبکه هایی مانند RT و Press TV جعلی است و اخبار شبکه هایی مانند CNN و BBC و غیره واقعی است. و جالب اینجاست که همین اصطلاحی که توسط این رسانه های جریان اصلی در آمریکا برای کوبیدن صداهای غیر همسو ابداع شده بود، بعدا با قدرت و وسعت و سر و صدای زیادی توسط دونالد ترامپ برای کوبیدن همین رسانه های جریان اصلی استفاده شد! بطوریکه حتی رسانه CNN را با عنوان FNN یا شبکه اخبار جعلی می نامید!
در شرایط واگرایی اجتماعی، هر سلاح و ابزاری در عرصه جنگ نرم توسط هر طرفی علیه دیگران به کار رود، همان سلاح می تواند توسط دیگران علیه طرف اول هم استفاده شود.
بعنوان مثال رسانه های آمریکایی و همسو با آمریکا تلاش می کردند با شعار آزادی بیان جامعه ایران را با منافع و خواسته های خود همگرا کنند، و لذا بخشی از جامعه ایرانی که با آنها همگرا می شد نتیجتا با منافع ملی ایران واگرا می گردید. اما در مقابل همین آزادی بیان امروز موجب تشدید واگرایی اجتماعی در داخل جامعه خود آمریکا شده. و نتیجتا همان رسانه های آمریکایی حالا به دنبال شیوه هایی می گردند که این عرصه را مجددا در انحصار خود در آورده و صداهای مخالف را خفه کنند.
نگاهی به محتوای رسانه RT روسیه نشان می دهد که بطور همزمان هم دیدگاه های چپ و مارکسیستی و سوسیالیستی و هم دیدگاه های راست و ناسیونالیستی و محافظه کارانه را پوشش می دهد. بطوریکه مشخص نمی شود خط این رسانه از دیدگاه های چپ حمایت می کند یا راست. همین مساله موجب افزایش اعتبار رسانه روسی در میان جمعیت آمریکاییانی می شود که تمام عمر با ایدئولوژی «آزادی بیان و عقاید» تربیت شده اند.
اما در واقع خط و هدف رسانه RT تشدید واگرایی اجتماعی در جامعه آمریکاست. به اینصورت که هر دو طیف دیدگاه های خارج از جریان فکری نولیبرال را ترویج می دهد. طرفداران نولیبرالیسم تلاش می کنند خط فکری و سیاسی نولیبرالیسم را بعنوان «اعتدال گرایی» معرفی کرده و سایر دیدگاه ها را با برچسب جریانات «تندرو» مورد تکفیر و تقبیح قرار دهند. اما تضادهای درونی جامعه آمریکا منجر به واگرایی اجتماعی شده و لذا (درست مانند ایران و دیگر جوامع جهان سوم) عرصه برای تخریب مشروعیت از طریق فعالیت های رسانه ای فراهم گشته. و از آنجا که تضعیف و نابودی آمریکا در جهت منافع ایران و روسیه است، تعجبی ندارد اگر رسانه های ایرانی و روسی در جهت تشدید تضادهای درونی جامعه آمریکا فعالیت کرده و صدای تمام طیف های خارج از جریان اصلی را منعکس می کنند.
چیزی که عوض دارد گِلِه ندارد! رسانه های آمریکایی هم در جهت تضعیف و تجزیه ایران، برای تشدید واگرایی اجتماعی، صدای تمام مخالفان حکومت ایران را منعکس می کنند! هدف تضعیف و تجزیه است، نه آزادی خواهی و آزادی بیان.
آزادی مطلق العنان رسانه ها در جوامع واگرا به معنای استقبال از فروپاشی اجتماعی و تمام مصائب و گرفتاری های ناشی از آن است. تفاوتی نمی کند این جامعه ایران باشد یا آمریکا. عرصه رسانه، عرصه کارزار نرم است. باز کردن فضای رسانه ای همان میزان مهلک و مخاطره آمیز است که باز کردن مرزهای کشور به روی تروریست های مسلح تکفیری و دیگر نیروهای معاند و محارب. دنبال کردن رسانه های معاند مانند همنشینی با اراذل و اوباش در دراز مدت هر انسانی را می تواند فاسد و رذیل و حقیر گرداند. به قول سعدی:
به تنها نداند شدن طفل خُرد
که مشکل توان راه نادیده بُرد
تو هم طفل راهی به سعی ای فقیر
برو دامن راه دانان بگیر
مکن با فرومایه مردم نشست
چو کردی، ز هیبت فرو شوی دست
وقتی رسانه های فرومایگان اپوزیسیون خارج نشین را دنبال می کنیم، باید از هیبت و اقتدار ملی دست بشوییم. وقتی رسانه های کوک شده توسط عربستان سعودی و اسرائیل و آمریکا را دنبال می کنیم، طبیعی است که راه را گم می کنیم و خواسته ها و مطالباتمان در جهت تضعیف و تجزیه ایران شکل می گیرد.