
گفت: دیگه خسته شدم از این وضعیت. از اینطرف کار پیدا نمیشه، وقتی هم پیدا میشه حقوقش کمه، همون حقوق کم رو هم سر موقع نمیدن و باید التماس کنیم، از اونطرف هم روز به روز قیمتها میره بالا.
شنید:
یار آن بود که صبر کند بر جفای یار
ترک رضای خویش کند در رضای یار
گفت: بعد توقع دارن آدم وجدان کاری هم داشته باشه! با این وضعیت خب معلومه من هم هر جا از دستم بر بیاد از سر و ته کار میزنم و از زیرش در میرم.
شنید:
گر بر وجود عاشق صادق نهند تیغ
بیند خطای خویش و نبیند خطای یار
گفت: مگه جونم رو از سر راه آوردم؟ برای چی باید دل بسوزونم وقتی هیچکس دلش به حال من نمیسوزه؟ وقتی فقط بدبختیش مال منه و استفاده اش رو بقیه می برن معلومه که من دیگه دل نمیسوزونم.
شنید:
یار از برای نفس، گرفتن طریق نیست
ما نفس خویشتن بکشیم از برای یار

گفت: همین کارها رو کردن که همه میخوان از این مملکت فرار کنن. دوستها و آشناهام که رفتن اونور همه اشون وضعشون خوبه، فقط ما موندیم اینجا عمرمون داره هدر میره.
شنید:
یاران شنیدهام که بیابان گرفتهاند
بیطاقت از ملامت خلق و جفای یار
من ره نمیبرم مگر آن جا که کوی دوست
من سر نمینهم مگر آن جا که پای یار

گفت: بیابون کدومه؟! تو به خارج میگی بیابون؟! اتفاقا اینجا بیابونه. یکی از فامیلهامون عکسهاشو فرستاده بود، تو خارج نمیدونی چقدر قشنگه. شهرشون سرسبز و با صفا، همه جا پر از گل و گیاه...
شنید:
گفتی هوای باغ در ایام گل خوشست
ما را به در نمیرود از سر هوای یار
بستان بی مشاهده دیدن مجاهدهست
ور صد درخت گل بنشانی به جای یار
ای باد اگر به گلشن روحانیان روی
یار قدیم را برسانی دعای یار
گفت: برای درست شدن این مملکت فقط باید یه کاری کنیم صدامون به جامعه جهانی برسه. هیچ راه دیگه ای نیست. باید کاری کنیم اینها رسوا و بی آبرو بشن...
شنید:
ما را ز درد عشق تو با کس حدیث نیست
هم پیش یار گفته شود ماجرای یار
هر کس میان جمعی و سعدی و گوشهای
بیگانه باشد از همه خلق آشنای یار